حسین فدائی در تاریخ هشتم تیرماه 88 موفق به دریافت فتوایی از خامنه ای شد که بر اساس آن هر گونه رفتاری با زندانیان از جمله تجاوز به آنها مجاز شد. فدائی از جمله خودباختگان کم مقدار استبداد است که با دریوزگی در پیشگاه دیکتاتور می خواهد راه پیشرفت را برای خود باز کند. امثال افراد بی هویت و بی ریشه ای مثل فدائی هستند که دیکتاتورها همواره از حرص بی پایان آنها برای خوش خدمتی و ارتقاء در نردبان قدرت بهترین بهره را برده و اهداف شوم خود را بر گرده این بردگان خودفروخته محقق نموده اند.
او که بهنگام روی کار آمدن جمهوری اسلامی 23 سال بیشتر نداشته برای بالا کشیدن خود از هیچ کاری فروگزار نکرده است. وی در مصاحبه ای با خبرگزاری فارس در بهمن ماه 87 آنچنان چهره دروغگو و رذلی از خود بنمایش گذاشت که اگر حکومت یک حکومت سالم بود بلادرنگ وی را از نمایندگی مجلس خلع نموده و برای رسیدگی به اکاذیبش به دادگاه می فرستاد، ولی حکومت تشکیل شده از امثال همین افراد است و چنین رفتارهایی برایشان غیرعادی نیست.
وی در این مصاحبه صدها دروغ سرهم می بافد تا از خود سابقه مبارزاتی دروغینی را جعل نماید و از آن برای بالا رفتن در هرم قدرت سودجویی کند، وی گروههای متعدد مخفی تاسیس کرده «در این فضا برای این كه ثابت كنیم مجاهدین واقعی هنوز در صحنه باقی هستند ما فكر كردیم گروهی به اسم سازمان توحیدی خلق ایران تاسیس كنیم» و قصد داشته در 20 سالگی 100 مکان مهم رژیم شاه را همزمان منفجر کند که رابط آیت الله خمینی بدست و پای وی افتاده و مانع می شود «در سال 54 تصمیم گرفتیم وارد فاز نظامی شویم و در یك روز حدود 100 مكان را منفجر و به آتش بكشیم. قبل از انجام این كار از آقای شاه‌آبادی سؤال كردیم ایشان 3- 2 روز فرصت خواستند بعد جواب آوردند كه حضرت امام راضی نیستند، ما به دنبال علت هم نبودیم، گفتند كه امام موافق نیست ما هم انجام ندادیم».، البته از اینهمه سازمان و گروه هیچ نشانی نمانده زیرا هر بار با یک اسم مستعار اعلامیه می داده اند «ما به اسمهای مختلف مثل ابوذر، مقداد و.... اطلاعیه می دادیم. پای اطلاعیه‏هایی كه چاپ می‏كردیم هر دفعه یك اسم می‏گذاشتیم. این بار كه اطلاعیه به نام گروه توحیدی رضایی بود دستگیر شدیم و عده‌یی تصور كردند كه اسم گروه ما، "رضایی" است»، فعالیتهای زیادی در سر داشته اند که سرانجام منجر به اجرای تئاتری می شود که در آن تئاتر بطور مستقیم به سیاستهای شاه طعنه می زده اند! «در گروه تئاتر ما نمایشنامه‏اش مردم را نسبت به ظلم حاكم تحریك می‌كرد»، بدلیل مجهولی که برای خودش هم روشن نیست بزندان می افتد «یكی از دوستان بدون هماهنگی گروه در سربازی اسلحه ‌یی را از اسلحه خانه می‌دزدد و لو می‌رود و ما فرار كردیم و من در شیراز دستگیر شدم»، با اینکه در شیراز دستگیر شده تنها فردی است که بدون رفتن به زندان ساواک در شیراز و تشکیل پرونده و بازجویی اولیه که روال کار بوده استثنائاً یکراست روانه اوین می شود و همه کاره زندان شده و با آن سن کم همه مبارزین قدیمی را اداره کرده و به آنها خط می داده و با وجود اینکه در زندان بوده از همانجا ترتیب تهیه سلاح برای مبارزین را می داده و علیرغم اینکه آخرین دسته زندانیان سیاسی در 30دی57 از زندان آزاد شدند قهرمانانه و تک و تنها در اوین باقی می ماند تا: «تا روز 22 بهمن 57 كه مردم درب زندان را شكستند ما را آزاد كردند».
حوادثی را در زندان بخاطر می آورد که هیچگاه در عالم واقعیت حتی اتفاق هم نیفتاده اند: «در سال57 بود. بحث حقوق بشر كارتر مطرح شده بود و هیأتی از آمریكا بودند كه به سرپرستی وزیر دادگستری آمریكا برای بازدید از زندانها آمده بودند كه از زندان قصر نیز دیدن كردند. در اتاق بزرگی همه جمع شدند مسعود رجوی صحبت كرد و گفت "ما چیزی نمی‌خواهیم مردم ما یك حكومت دموكراتیك مثل حكومت شما می‌خواهند». آمریکا وزیر دادگستری ندارد و هیچ نماینده ای از آمریکا نیز در سال 57 از زندان ایران بازدید نداشته است.
وی در مصاحبه اش با خبرگزاری فارس بارها خبرنگار آنها را باعتراض وا می دارد که اوج مچ گیری این خبرنگار از دروغ بافی های فدایی در خصوص خاطره وی از رجوی است: «من كمر درد داشتم، بهداری زندان تصمیم گرفت مرا به بیمارستان 504 ارتش ببرد با ماشینی كه دور تا دور آن بسته بود رفتیم. یك نفر دیگر را دستبند زده و كنار من بود متوجه شدم مسعود رجوی ا‌ست. مجاهدین خلق در زندان تبلیغ می‌كردند كه روحانیون مرتجع هستند دلیلشان این بود كه روحانیون با نگهبانان زندان گفتگو و خوش و بش دارند در حالی كه ما نباید با اینها مراوده و صحبت داشته باشیم! اما در خفا به گونه‌یی دیگر رفتار می‌كردند در ماشین مسعود رجوی با نگهبانان دل می‌داد و قلوه می‌گرفت و یكسره در حال گفتگو بود. با وی داخل ماشین یكسری حرفهای مبارزاتی رد و بدل كردیم و وارد بیمارستان شدیم، قد بنده بلندتر از رجوی بود. چشم بسته روی صندلی نشسته بودیم. مسعود رجوی بلند شد چون دستبندمان مشترك بود من هم مجبور شدم بایستم. بعد متوجه شدم كه چشم او باز بوده كه توانسته اطراف را ببیند، ایستاد و با یك سرهنگ مشغول صحبت شد یادم است كه آن سرهنگ هم قد كوتاهی داشت».
خبرگزاری فارس: «چگونه متوجه شدید؟ با چشم بسته چطور او را دیدید؟» اما فدایی كه در پررویی و دریدگی چیزی كم ندارد بلافاصله جواب می دهد: «لباس بلوزم(!) را روی سرم انداخته بودند كه جایی را نبینم چون از نظرقد و اندازه از آن دو نفر بلندتر بودم چون دستبندمان مشترك بود من هم مجبور شدم بایستم و توانستم آنها را ببینم».
فدائی با همین روحیه پاچه خواری توانست در سال 58 خود را بعنوان خدمتگزاری شیفته وارد زندان اوین کرده و بعنوان بازجو در بند 209 مشغول بکار شود. وی بعد از مدتی بدلیل تندرویها و شکنجه های وحشیانه و کشتن 2 نفر از زندانیان زیر شکنجه بدون اینکه مجازات شود از شغل بازجویی مرخص و به رشد قارچ گونه خود در حکومت ادامه داد، وی در حال حاضر بر یک امپراتوری مالی شخصی حکومت می کند و وحشت اینکه در صورت بروز تغییراتی در حکومت این ثروت بادآورده از کفش برود حاضر بانجام جنایاتی شد که نام ننگینش را با لعنت و نفرین ابدی در هم آمیخت.
تصور کنید که چنین فرد شیفته قدرتی را به مسئولیت شکنجه گاه کهریزک بگمارند، وی برای خودنمایی و چاپلوسی چه وحشیگری هایی که نخواهد کرد.
فدایی بعنوان فرمانده اردوگاه کهریزک تلاش کرد تا چنان خوش خدمتی نسبت به ارباب نشان دهد تا بلادرنگ وی را به مقاماتی عالیتر منصوب نمایند. او به همراه طائب گزارشی از زندان کهریزک و اعترافات زندانیان تهیه نموده و به محضر رهبر رفته و از وی کسب تکلیف نمودند که با توجه به قصد اغتشاش گران برای سرنگونی رهبر و برچیدن ولایت فقیه حکم آنها چیست و خامنه ای نیز حکم بر محارب و مرتد بودن این افراد داد تا دست بازجویان از هر حیث باز باشد. یکی از جنبه های این حکم به ارتداد این است که زندانیان عنوان زندانی را از دست داده و عنوان برده پیدا می کنند و احکام بردگان و کنیزان بر آنها جاری می شود.
رفتارهایی که حکومت از خود بُروز می دهد بر پایه نحوه تفکر و اعتقاداتی است که دارد. همانگونه که خامنه ای با تکیه بر اینکه رای یک اقلیت صالح و آگاه بر رای اکثریت ناصالح و ناآگاه برتری دارد و بهمین دلیل به خود اختیار می دهد که برای حکومت مصلحت اندیشی کرده و آن فردی که مصلحت حکومت است را از صندوقهای رای بیرون بکشد، در مورد وابسته بودن اغتشاشات به بیگانگان و دشمن و محارب بودن اغتشاشگران نیز بر اساس دیدگاههای خود عمل خواهند کرد. باید دید که نحوه برخورد حکومت با چنین افرادی بر چه اساسی است:
«اگر امر دائر شود بین اینكه دشمن شكست خورده را بكشند یا اسیرش كنند، كدام انسانی‌تر است؟ دشمنی كه اسیر شده اگر او را آزاد بگذارند باز همان فتنه را به پا خواهند كرد، اما اگر وی را بكشند ادامه حیات و بازگشت به رویش بسته می‌شود، ولی اگر برده باشد ممكن است تدریجاً در دارالاسلام تربیت شود و به صورت انسان شایسته‌ای درآید. به هر حال مسأله بردگی فی‌الجمله در اسلام پذیرفته شده است و ما از آن دفاع می‌كنیم. (مصباح‌یزدی)
حكم بردگی تنها منحصر به حاضران در میدان جنگ یا نظامیان نیست، بلكه كلیه ساكنان دارالحرب اعم از نظامی و غیرنظامی، زن و مرد، كودك و كهنسال مشمول حكم فوق هستند. یك برده، غلام و كنیز ملك مولای خود هستند و مالك شرعاً مجاز است هرگونه صلاح می‌داند در ملك خود تصرف كند. در هیچ‌یك از تصرفات مولی رضایت مملوك شرط نیست. مالكیت مرد نسبت به برده مؤنث در حكم ازدواج با وی است. بنابراین هرگونه استمتاع (بهره برداری) جنسی مرد از كنیزانش جایز است. در این روابط جنسی اولاً رضایت زن مطلقاً لازم نیست، ثانیاً لازم نیست كنیز مسلمان یا از اهل كتاب باشد، حتی اگر كنیز كافر و مشرك هم باشد، این روابط مجاز است. (العروه الوثقی)
خامنه ای در حقیقت با دادن این حکم، دست جلادان کهریزک و اوین و سایر شکنجه گاهها را باز گذاشت تا هر کاری دلشان می خواهد با بردگان و کنیزان بکنند که تجاوز به آنها هم جزئی از این حکم بود تا بقول مصباح یزدی «تدریجاً در دارالاسلام تربیت شود و به صورت انسان شایسته‌ای درآیند».
تقریباً از دهم تیرماه با استناد به حکم خامنه ای و بکارگیری مزدوران عرب لبنانی و فلسطینی که برای گذراندن دوره های نظامی در ایران هستند سیاه ترین و تلخ ترین و شنیع ترین برگهای تاریخ جمهوری اسلامی ورق خورد و زندانیان بطور گسترده ای مورد تجاوزهای وحشیانه قرار گرفتند.
متاسفانه شهید محسن روح الامینی نیز یکی از قربانیان این حکم بود و مقاومت سرسختانه وی در برابر این بی حرمتی به کشته شدن وی انجامید.
مدافع سرسخت این روش شکنجه و تحقیر شخصیت شخص طائب فرمانده بسیج است و وی اخیراً بعد از نامه افشاگرانه کروبی به پاسخ گویی برآمده و اظهار نموده که تجاوز به زندانیان فقط از راه شهادت 4 شاهد عادل قابل اثبات است که نشان می دهد این افراد تا چه حد سقوط اخلاقی کرده اند و از اعمال ننگین خود بوحشت افتاده اند. طبق این نظریه طائب اگر روزی دختر وی با سر و وضع آشفته و اندامی مجروح بخانه آمده و برای پدرش تعریف کند که توسط افرادی ربوده و مورد تجاوز قرار گرفته است، اولین سئوال طائب از وی این خواهد بود که آیا در صحنه تجاوز 4 شاهد عادل وجود داشت؟ اگر نتوانی 4 شاهد عادل معرفی کنی 80 ضربه شلاق خواهی خورد!
وحشت حکومت از افشای این جنایت شرم آور بحدی بوده که بطور گسترده ای نسبت به آن واکنش نشان داده و همه افراد خودشان را وادار نموده اند که این رخداد شوم را از پایه و اساس تکذیب کنند و همزمان کروبی و افشاگران را تهدید کنند.اظهارات طائب و سایر خائنین نشان می دهد که راه هر گونه پیگیری بسته است. هر فردی که مراجعه نموده و شکایت کند که به وی در زمان بازداشت تجاوز شده شکایتش را بشرطی قبول می کنند که 4 شاهد عادل داشته باشد و در غیر این صورت 80 ضربه شلاق هم خواهد خورد. بیشرمانه تر از این برخورد را هم می توان سراغ داشت؟
مبنای احکام دادگاههای انقلاب و حکام شرع در 99 درصد حکمهایی که صادر می کنند بر اساس «علم قاضی» است که در قانون گنجانده اند، علم قاضی که عقب افتاده ترین قانون و ظالمانه ترین روش قضاوت است به قاضی این اختیار را می دهد که اگر برای وقوع جرمی، خود متهم اقرار نکرد و شاهدی هم وجود نداشت و از طریق دیگری هم نتوانستند آن اتهام را ثابت کنند قاضی بر اساس میل شخصی و توصیه بازجویان (علم قاضی) حکم به محکومیت خواهد داد. هزاران فقره اعدام و زندان و شلاق در این نظام صرفاً بر اساس علم قاضی صادر شده ولی برای احقاق حقوق افرادی که باسارت این ظالمین درآمده اند 4 شاهد آنهم از نوع «عادل» لازم است.
همه ایرانیان با هر عقیده و مرامی که دارند باید قربانیان این فاجعه را برادران و خواهران خود دانسته و این اهانت را اهانت به ناموس خود بدانند و این رفتار را بشدت محکوم و جنایت حکومت را در تمام دنیا فریاد زده و خواستار محکومیت آنها و مجازات همه متجاوزین شوند.
دیر نیست روزی که فدایی ها و طائب ها در محضر عدالت محاکمه شوند و آنروز اگر از این افراد سئوال شود که آیا باید با شما بر اساس قوانین شرعی و قانون مجازات اسلامی(متعلق به جمهوری اسلامی) رفتار شود پاسخ خواهند داد که خیر، باید ما را بر اساس قوانین بین المللی و حقوق بشر و روال انسانی محاکمه و مجازات کنید. البته من در مقامی نیستم که به این افراد بگویم بر اساس چه قانونی محاکمه و مجازات خواهند شد ولی این وعده را می دهم که دادگاههای آنها علنی و عمومی خوهد بود و این تنها شکنجه ای است که باید تحمل کنند تا در چشمان فرزندان و بستگانشان بگویند از جنایتهای کهریزک و آنچه با فرزندان این ملت روا داشتند.