این عکس هرچند متعلق به دو سال پیش است ولی یادآوری اش این تلنگر را به ما میزند که دکتر مهدی خزعلی هم میتوانست مثل خیلی از آقازاده های دیگر در برابر جنایت های رژیم دم فرو ببندد و بی خیال ناملایمات حکومت بر مردم شود ولی این کار را نکرد و دم فرو نبست و آنچه گفتنی بود را با همان طریقت طلبگی اش بیان کرد، هرچند تقاصش را هم پرداخت تا جاییکه پدر متحجرش از وی روی گردان شد ، خواهرش آرزوی مرگش را کرد ، اقوامش تردش کردند ، چندباری خانه و محل کارش توسط سربازان گمنام امام زمان ! مورد تجسس قرار گرفت و اسباب و اثاثش را زدند و شکستند و بردند ، خودش را هم چند روزی به سلول انفرادی انداختند تا بلکه بترسد و کوتاه بیاید ولیکن نتنها نترسید و کوتاه نیامد بلکه جسور تر هم شد و گزنده تر هم نوشت ، پس تصمیم گرفتند از لحاظ اقتصادی تحت فشارش بگذارند برای همین دستور دادند کسی حق ندارد به موسسه حیانش کتابی را برای انتشار بدهد ولی وقتی دیدند که موسسه اش با تجدید چاپ همان کتب قبلی هم ، هنوز میتواند گذر ایام کند پس دستور دادند که تمام کتابهایش را از کتابفروشی ها و نمایشگاهها جمع کنند تا شاید نبض اقتصادی اش به شماره بیافتد و کوتاه بیاید ولی باز هم کوتاه نیامد و تا همین دیروز در حمایت از زندانیان سیاسی مطلب مینوشت که آخرینش درباره پگاه آهنگرانی بود . ولیکن امروز بار دیگر توسط سربازان گمنام امام زمان ! احضار شد ، پس حاضر شد و تا الان هم به منزل بازنگشته است ، گویا آقایان از مصاحبت با وی لذت بسیار برده اند که حاضر نیستند رهایش کنند ، میگویند زندانی اش کرده اند پس خوشا بحال دکتر مهدی خزعلی که هرچند میتوانند جسمش را زندانی کنند ولی نمیتوانند ذهن و فکرش را اسیر کنند و بدا بحال آنان که جسمشان همیشه آزاد است ولی اندیشه شان همیشه در اسارت .