خاکستر سوزان




باز هم جشن مهرگان آمد

خار در چشم دشمنان آمد

یادگار هزاره تاریخ

همچو نوری ز آسمان آمد

همره جشن باستانی ما

‍پیک شادی ترانه خوان آمد

از دماوند و از دل البرز

خوش نسیمی ز مهرگان آمد

تا پیام آورد ز بگزشته

مهرگان وه چه مهربان آمد

آتشی بود در دل دوران

با، دم گرم کاروان آمد

در دل ما بهار روییده

مهرگان تا دراین خزان آمد

جشن مهر و نوید پاییزی

با سرود فرشتگان آمد

اینهمه جلوه های رنگارنگ

بهر مژده ز مهرگان آمد

بشنو از عاشقان چکامه مهر

عشق ایران چه پرتوان آمد

بار دیگر سپاس ایزد را

باز هم جشن مهرگان آمد

( فرحناز عطایی )





من آگاهم٬ من از گشت هزاران ساله ی تاریخ٬

ز ایران و انیران٬ کاوه و ضحاک٬

در دل یادها دارم و آگاهم

من از شاپور ساسان٬ شاه ایران

کاو سزای قوم نافرمان تازی در کفش بگذاشت آگاهم

من از آن روزگار فتنه و آشوب

آن روز نگون بختی٬

که قومی گرسنه٬ نادان و سرگردان٬

چو توفانی به قلب تیسفون ناگاه تازیدند

همه گنجینه ها زیر و زبر کردند

تمام یادمان علم و دانش را بسوزیدند

درفش کاویانی٬ اعتبار و فخر ایرانی

به چنگ و ناخن و دندان بدریدند

و هر جایی گذر کردند٬ گرد مرگ پاشیدند

من آن یادگار ننگ و بیداد عرب

بر خویش می پیچم

آن گردان جان بر کف٬

ز خوزی و خراسانی٬ دلیر آذری٬ کرد و سپاهانی٬

گیل و بلوچ و دیلمی٬ اقوام ایرانی٬

سر تسلیم ناوردند بر مشتی بیابانی

و اینکه این منم یکتا٬

ایرانی ایرانی٬

فرزند هرمز خوزی و پیروز نهاوندی٬

هزاران ساله ی مانای تاریخم

که تا خورشید می تابد

و تا خون در رگ فرزند ایران گرم می جوشد٬

مرا مزدا اهورا از برای ملک ایران پاس می دارد





زمان حادثه رویید با نشانه ی دیگر

چنین زمانه چه سخت است تا زمانه ی دیگر

هزارخنجرکاری به انحنای دلم آه

مخوان،ترانه مخوان،باش تا ترانه ی دیگر

بهانه بود مرا شرکت قیام گذشته

عطش عطش تو بمان گرم،تا بهانه ی دیگر

همیشه قلب مرا زخم،زخم کهنه کاری

همیشه دست توراتیغ فاتحانه ی دیگر

سکوت دردل این آشیانه ی ممتد وای

کجاست منزل امنی ،کجاست خانه ی دیگر

خروش جوشش دریاچه درکرانه ی من بین

که این ترانه نبوده است در کرانه ی دیگر

جوانه سبزنبوده است درگذشته ی این باغ

بمان توسبزی این باغ،تا جوانه ی دیگر!

زمان حادثه خوش آمدی،سلام برویت

که شب نشسته به خنجر درآستانه ی دیگر

بجان دوست از این تازیانه باک ندارم

که زخم جان مرا هست تازیانه ی دیگر

کجاست سرخی فریادهای بابک خرم

کجاست کاوه ی آزاده ی زمانه ی دیگر؟






ارج و قربی را که در ایران ما دارد شتر

در زمین وآسمان دیگر کجا دارد شتر؟

گر شتر داری برو هر کار می خواهی بکن

ای مسلمان معجزی مشکل گشا دارد شتر

بهر خنده بیضه های یک مسلمان را ببر

صد شتر تاوان بده ، کامت روادارد شتر

بیضه مستضعفان، مستکبرا در دست توست

تیغ تیز از بهر قطع هردوتا دارد شتر

بیضه را چون میبری، ای میوه چین انقلاب

باغت آبادی بگو، چشم دعا دارد شتر

جزو دستاوردهای انقلاب است این یکی

شکر حق کرده تشکر از خدا دارد شتر

گر شتر کافی نداری ،پس قناعت پیشه کن

قطع کن یک بیضه را، نرخ جدا دارد شتر

بیضه چپ را به شصت و شش شتر بتوان برید

تاجرش بیچاره شد ، بهرش عزا دارد شتر

کم تر از این گر شتر داری زنی مسلم بکش

چونکه پنجاهش جواب خون بها دارد شتر

نرخ یک زن ، نصف نرخ بیضه های مرد شد

سنگه ای در امر قانون و قضا دارد شتر

دشنه ها را تیز کن ای ناجی مستکبران

چون هوایت را به هنگام جزا دارد شتر

کاروان قتل و غارت را بگو سستی مکن

ساربان یک عالمه بهر شما دارد شتر

غیر از اینها هم شتر را دست کم نتوان گرفت

بابت ارجی که در امل غرا دارد شتر

اشترالاسلام قبراق است و مثل جمبو جت

رفت و برگشتی ز قم تا کربلا دارد شتر

گوشتش را دزدکی در رستوران ها می پزند

دست هم در آن قضا هم این غذا دارد شتر

باب منسوجات مرغوب است پشم حضرتش

بهتر از چین و برک شال و قبا دارد شتر

دیدم آقایی که از پشم شتر دارد عبا

اولش پنداشتم بر تن عبا دارد شتر

خانمی با مانتو پشم شتر میداد قر

از عقب گفتم عجب عور وادا دارد شتر

از نمد مالی ببین کارش چه خوش بالا گرفت

در فلان مجمع گمانم آشنا دارد شتر

نقش بازی کرده در تعزیه ابن عقیل

عکس با فرمانده کل قوا دارد شتر

موقع نشخوار تفسیر سیاسی میکند

تجربه در گفتن پرت و پلا دارد شتر

از خود کلثوم ننه مدرک گرفته ظاهرأ

زین جهت در قصه گویی دکترا دارد شتر

جای تفسیر خبر، با شیوه خاله زنک

شایعات تازه از هر ماجرا دارد شتر

مخبری را کرده با جاسوس بازی همطراز

ظاهرأ یک ارتباطی با سیا دارد شتر

بسکه خواب پنبه دانه دیده در دوران شاه

در رژیم شیخ اینسان اشتها دارد شتر

شاه قدر این شترها را نمیدانست و رفت

از جیمی کارتر سپاسی بی ریا دارد شتر

بعد از این وقتی سوارش میشوی دولا نشو

سرفرازی بین ، که در قانون ما دارد شتر

گرچه طبع سرکش هادی چنین شعری سرود

این قصیده را از آقای شفا دارد شتر


“هادی خرسندی”