یکی از نکات کلیدی در مبحث داستان، بحث روایت است. شناخت روایت هم به ما کمک میکند داستان را بهتر بشناسیم و هم کمک میکند بهتر داستان بنویسیم. بحث روایت البته بحث طول و درازی است، اما سعی میکنیم اینجا تا حدی دربارهی تعریف آن و دیدگاههایی که دربارهاش هست، صحبت کنیم. اکثر روایتشناسان، روایت را متنی میدانند که قصهای را بیان میکند و یک قصهگو (راوی) دارد. ژرار ژنت، منتقد فرانسوی، روایت را گونهای گزینش عناصر و ایجاد نظم همنشینی در طرح میداند قبل از پرداختن به مبحث روایتشناسی، خوب است ابتدا گونههای مختلف راوی را مرور کنیم:
1ـ راوی دانای کل که چهار شکل دارد:
2ـ شکلهای مختلف «من»:
3ـ شکلهای مختلف سوم شخص:
الف ـ سوم شخص عینی: این راوی همان منِ دوم نویسنده است که به صورت سوم شخص درآمده و سعی میکند هرچه را که میبیند، بیطرف گزارش کند؛
نظریههای روایت:
حال که با گونههای راوی آشنا شدیم، میرویم سر اصل روایت. روایت چند ویژگی دارد:
مهمترین نظریات دربارهی روایت:
مبحث روایت، پنج نظریهپرداز عمده و اصلی دارد: ولادیمیر پراپ، تزوتان تودوروف، رولان بارت، ژرار ژنت و آلجیر داس گریما.
ولادیمیر پراپ: این نظریهپرداز روسی، عمدهی نظریات خود را دربارهی روایت، در سال 1938 در کتاب «ریختشناسی قصههای پریان» منتشر کرد. پراپ روایت را اینگونه تعریف میکند: «متنی که تغییر وضعیت را از حالت پایدار به حالت ناپایدار و دوباره بازگشت آن به حالت پایدار بیان میکند». پراپ این تغییر وضعیت را رخداد (EVENT) مینامد. علاقهمندان میتوانند برای اطلاع بیشتر از نظریهی پراپ، به کتاب مذکور مراجعه کنند.
تزوتان تودوروف: این نویسنده و منتقد بلغاریالاصل، معتقد است که داستان با وضعیتی پایدار شروع میشود، سپس نیرویی تعادل آن را برهم میزند و موقعیت ناپایداری ایجاد میشود و با کنش قهرمان داستان، موقعیت دوباره به حالت پایدار برمیگردد. تودوروف معتقد است که در داستان دو فصل وجود دارد: فصل وضعیتها (پایدار و ناپایدار) و فصل گذار.
رولان بارت: بارت روایت را ابزار ارتباط میداند که فرستندهای دارد و گیرندهای. او تقسیمبندی سهگانهای از روایت دارد: 1ـ راوی دیدگاه شخصیت اصلی داستان را دارد، با ضمیر اول شخص مینویسد، گاه قهرمان است و گاه شاهد رخدادهای داستان؛ 2ـ راوی غیرشخصی است، دانای کل است و به قول گوستاو فلوبر داستان را «از جایگاه خداوندی» میبیند؛ 3ـ در جدیدترین گونهی روایت که نمونهی کاملاش در آثار هنری جیمز هست،راوی روایت خود را به دانش و بینش شخصیتها محدود میکند و همهچیز چنان پیش میرود که انگار هریک از شخصیتها، راوی است.
ژرار ژنت: ژرار ژنت، منتقد و نویسندهی فرانسوی، روایت را دارای چهار عنصر میداند: 1ـ نظم که بیان منطقی و زمانمند داستان است؛ 2ـ تداوم روایت که نشان میدهد کدام رخدادها یا کارکردهای داستان را میتوان گسترش داد یا حذف کرد؛ 3ـ تکرار که به تعداد روایت یک رخداد در رمان میپردازد؛ 4ـ حالت یا وجه، به این معنا که فاصلهی روایت با بیان راوی کدام است؟ آیا روایت مستقیم است یا غیرمستقیم و یا غیرمستقیم آزاد؟
آلجیر گریما: گریما، روایتشناس مقیم فرانسه، برای روایت، سه نوع ساختار قائل است: الف ـ زنجیرههای اجرایی که چگونگی انجام عمل و یا مأموریتی را بیان میکند؛ ب ـ زنجیرههای میثاقی که به وسیلهی آنها وضعیت روایی مورد نظر به سرانجام معهود خود میرسد؛ ج ـ زنجیرههای جابهجاکننده که به کمک آنها انواع جابهجاسازی روایتی انجام میشود.
در پایان باید گفت که نظریههای روایت محدود به این پنج نظریه نمیشوند و ممکن است ما به نظریات دیگری هم بربخوریم، اما این پنج نظریه که به شکل موجز معرفی شد، از اصلیترین نظریات مبحث روایت محسوب میشون