ارسطو در « فن شعر» در باب شباهت ها و اختلاف های تراژدی و حماسه بحث هایی دارد که به مواردی از آن اشاره می شود:

«مشابهتی که حماسه با تراژدی دارد، فقط در این است که آن نیز یک نوع تقلید و محاکات است به وسیله ی وزن، از احوال و اطوار مردان بزرگ و جدی. لیکن اختلاف آن با تراژدی از این بابت است که همواره وزن واحدی دارد و شیوه ی بیان نیز نقل و روایت است [نه فعل و عمل]. هم چنین از حیث طول مدت نیز بین این دو تفاوت هست [تراژدی کوتاه است] در صورتی که حماسه از حیث زمان محدود نیست».

«هم در تراژدی و هم در حماسه، امور عجیب و غریب دیده می شود و در هر دو، اغراق فراوان است؛ اما این مختصات در حماسه نمایان تر است».

در این هر دو نوع ادبی، شاعر نباید خود را آشکار کند و خواسته ها و اراده ی خود را منعکس نماید. این نکته حتی تا قرون 16 و 17 هم رعایت می شد و در نمایشنامه های شکسپیر هم چنین است. «در حقیقت، شاعر از پیش خود باید خیلی کم سخن بگوید، زیرا اگر جز این باشد، شاعر دیگر تقلید و محاکاتی به جا نیاورده است».

وی همچنین، در ص 99 کتاب فن شعر، در باب این که حماسه بلندتر از تراژدی است، مطالبی دارد و در صفحه ی 114 نظر خود را مبنی بر تفوق تراژدی بر حماسه اعلام می دارد. اما آنجا که می گوید حماسه در ادب یونان وزن مخصوص دارد (ص100)، باید توجه داشت که در ادب ما هم کم و بیش چنین است و حماسه های معروف ما معمولاً در وزن متقارب سروده شده اند.

ارسطو می گوید که حماسه، روایی است، حال آن که تراژدی نمایشی است. این سخن درست است، اما حماسه را هم می توان به نمایش در آورد. ارسطو خود در ص 95 فن شعر می گوید که در حماسه هم درست مانند تراژدی، پلات باید جنبه ی نمایشی داشته باشد. یک فرق مهم بین حماسه و تراژدی که در فن شعر بدان تصریح نشده است، وضع قهرمان این دو نوع ادبی است. در تراژدی حتماً "کاتاستروف" یعنی فاجعه هست که قهرمان را سرانجام به تیره بختی می کشاند، حال آن که در حماسه چنین نیست
.