خاکستر سوزان




در میان یکسدوبیست وچهارکرور پیغمبر

با کتاب وبی کتاب ونشان و لوحه و دفتر

فراگرفتم ازاین مرام ومسلک وآن مرسل

خواندم خبرها و وحی ها آیات ازهوا منزل

خواندم کتاب ” تولدی دیگر” از استاد شفا

آگه شدم ازروشنگری های مذهبی دریکجا

گوش دادم به روایت هندو و بوداو برهما

دیدم فیلم ها از زیبا رقص کلاسیک شیوا

خواندم حدیثی از حواریون وحکایت یهودا

شنیدم روایت داودویحیی و یعقوب ویوهنا

مشاهده کردم فیلم ده فرمان ولوحۀ موسی

همچنین فیلمی ازبن مریم حضرت عیسی

بیاد آن بزرگ پیغمبر نقاش مانی ایران

بیادکهن آئین ودین مهرومیترای جاویدان

همی یاد زند واوستا وسرود از راستی ها

نیایش بر یزدان و دور ماندن ز زشتی ها

گرفتم یاد از زرین لوحه زردشت پیغمبر

گفتاروکرداروپندارنیک آن نیکو پیام آور

گذرکردم ازدیارموش وماروماهی ستایان

همان گاو و پلنگ وببر وفیل ویوزپرستان

همی دیدم سربرسنگ وخاروخاشاک نهادن

همی کردند ستایش دینشان باعشق وایمان

گر که دیدم نمایشی ازآئین همگانی درنیایش

بود آرام وعمیق در ارائه سپاس وستایش

ستایش خدایشان با گشاده روئی و دلشادی

تا دوربماند از وجودشان دردوغم وناشادی

بجای آورند شکرخدایشان اینچنین درجشنها

با سرودها ترانه ها سازها رقص ها وآوازها

حال یکسدوبیست وچهارهزارپیغمبربه کنار

حدیث هزاران دین وآئین کهنه ونوبه کنار

نیایش آرام وعمیق دینی ادیان درجشنها به کنار

رقص دینی به کنار سرود آئینی به کنار

دین کهنه ونوبه کنار مرام وآئین دیگربه کنار

مهرومیترا به کنار راما و بودا به کنار

هست یک دین درنوع خود ندارد نظیری

دربی تائی این دین تمام ادیان به کنار

این دین بینظیر جمزوری دراسلام است

حزب دارد وچماق “حزبش فقط حزب الله” است

چون حزب اللاهیان صغیرند و روانی

الله وچنین حزب را سرپرست فقط ملا است

دارد این دین مبین قمه گزن دشنه و کارد

در نمایش همگان نیایشی یعنی تظاهرات

درنمایش تظاهرات تعزیه برحسین تشنه لب

سروراین دین مبین هم دین لرزهم دین تب

دست خالی جهت کوفتن سینه وسردرایندین

دست با زنجیر جهت زنجیرزنان شاه دین

دست با کارد وقمه بیاد نهرالقمه برفرق سر

لازم خونی روان جهت علی اکبرشکافته سر

خون وخونریزی با ساطورجهت سنجش دین

خون بیشتربا دین بیشتر با بهشت بیشترین

دارد این دین بینظیرخون وکاه وخاک برسری

درامرنمایش همگان نیایش زنجیروسینه زنی

ناله وشیون که وای شد کشته بن علی ولی الله

بااس اس اسلامی همان نوکران ملا پلید اله

گریۀ بیشتروبیشتروای ازدست شمرستمگر

مرگ بریزید کافربا آه وگریۀ بیشتروبیشتر

چنان اس اس اسلامی با چنین دینی بی نظیر

حاصلش کشتارایرانی از زن و مرد برناوپیر






اگر با خود جفا کرديم چه بايد کرد

اگر قدر ناشناس هستيم چه بايد کرد

اگر ما خود خطا کرديم چه بايد کرد

اگر گولِ همه نابخردان خورديم چه بايد کرد

اگر شاهنشهِ خود را رها کرديم چه بايد کرد

اگر در حقِ خود ظلم وُ خطا کرديم چه بايد کرد

اگر ديروزِ خود را ما فدا کرديم چه بايد کرد

اگر امروزِ خود را ما سياه کرديم چه بايد کرد

اگر عمامه بندان را خدا کرديم چه بايد کرد

اگر امروز نيز ترس از خدا داريم چه بايد کرد

اگر اينست همه درک وُشعورِ ما چه بايد کرد

گمانم بيش از اين ما را لياقت نيست

وَ ما اينيم

وَ چون ما اينچنين هستيم

وَ گويی که همه مستيم

بمان پس ای سياه آئينِ اسلامی

بسوزان ملت وُ اين مُلکِ ايرانی

چوبيش از اين نباشد ارزشی بر ما

چو خود کرديم وُ لعنت بر خودانِ ما


سروده از عبدالرضا حيدری




تقدیم به مردم مبارز ایران
بچه های تخت جمشید بچه های تخت جمشید زیر پاهای خورشید
باید که تازه نو شین باید دوباره پاشین
من اولیش که پاشم بگم وطن فداشم
شهید راه عشق آزادی شما شم
بچه های تخت جمشید داغ و درفش می کنن
کینه به خشم می کنن صدای آزادی ماست تو کوچه پخش می کنن
بچه های تخت جمشید پاشین بگین نمردین با این که گوله خوردین
ما بچه های بابکیم وارث لقمان حکیم
ما بچه های آرشیم ما بچه های کوروشیم دق می کنیم کشته نشیم
عشق وطن یعنی همین مردمونم می گه پاشین بچه های تخت جمشید
گیومو ور کشیدم سر به سفر کشیدم
خدا رو شکر تا زنده ام به آرزوم رسیدم
دیدم که بچه هامون بچه های شجامون از جونشون گذشتن با خونشون نوشتن یا مرگ یا آزادی
منم سر چشمه رفتم قناتو آب گرفته نیشکرای جنگل نباتو آب گرفته
بوی هوای تند شتاب گرفته آزادیای آباد تو پیچ و تاب گرفته
بلند شیم آفتاب اومد چشم و از خواب گرفته
رو نیمکتش نشستم درسشو یاد گرفته
بچه های تخت جمشید میدون عشرت آباد خاطرخواه بازی آزاد
آزادی باغت آباد مرگ بر این استبداد مرگ به هر استبداد

شعر از مسعود امینی





اینان که همه دعوی عشق را دارند

چه خبر از دل یاران دارند

می نشینند،می کنند موعظه و هیچ

چه خبر از خود کُش عاشق دارند

پیش خود پندارند،که همه چیز دانند

افسوس، هوشی به سان ماهیان دارند

فرمان به دستور او گیرد انجام

غافلان چه سودی برایمان دارند

می زنند و می کشند با دست هاشان

آنان که الگوی قرآن دارند

خود را شارع شهر و حَکَم پندارند

تا تازیانه و تازینامه در دست دارند

لحظه ای را ندارند یاد، از گذشته ی خود

تا ببیند که چه سابقه ای را دارند

آنان که خود نوچه و مرشد بودند

حال قدرتی به سان یزدان دارند