دين الهی
عجب دين پر از کينی عجب آيين مسکينی
عجب شرمی، عجب ننگی عجب آيين هفت رنگی
عجب شمشير برانی عجب اللهِ نادانی
عجب دينی، عجب شرعی عجب ظلمی، عجب قهری
عجب بر من، عجب بر تو عجب بر کوری هر دو
عجب بر عقل کور ما که خود کرديم، به خود اينها
عجب بر ما، عجب بر ما که گشتيم بنده الله
عجب ظلمی، عجب زوری عجب از اينهمه کوری
عجب گندی، عجب گندی عجب آيين ارجمندی
عجب الله زورمندی عجب ديو تنومندی
عجب معراج والايی عجب کذبی، عجب راهی
محمد، ای رسول الله تو ای، الله تازيها
شنيدم من کلامت را بخواندم من کتابت را
بديدم من نشانت را بگير اکنون جوابت را:
عجب دينی تو آوردی عجب لطفی به ما کردی
عجب ظلمی بپا کردی و ايران را فدا کردی
چرا آزادگی ننگ است؟ مگر الله تو منگ است؟
چرا دين خدا، جنگ است؟ چرا پاسخ به عشق، سنگ است؟
چرا با ما تو ميجنگی ؟ بس است ظلمت، بس است ننگی
تحمل از برای چه؟ تأمل از برای چه؟
شکن ای هموطن، اکنون سکوت را شکن افسونگرِ بی تار و پود را
چو اکنون روز ميعاد است جواب ظلم، فرياد است:
بنام تو الله عزّ وجل چه ديوانگيها، تو داری به سر؟
بجز، سنگ و سنگسار و شلاق و زور بجز مِحنت و غفلت و درد و جور
بجز جنگ و کشتار و ظلم و عزا بجز شهوت و غارت و فتنه ها
بجز ابلهی و ذليلی و زجر بجز خودپرستی و آيات جعل
به چنته، نداری تو چيز دگر خرافه سرايی و آيين شر
دراز مدتی، باورم بر تو بود کنون، شرمسارم از اين رهنمود
(عبدالرضا حيدری)
عجب دين پر از کينی عجب آيين مسکينی
عجب شرمی، عجب ننگی عجب آيين هفت رنگی
عجب شمشير برانی عجب اللهِ نادانی
عجب دينی، عجب شرعی عجب ظلمی، عجب قهری
عجب بر من، عجب بر تو عجب بر کوری هر دو
عجب بر عقل کور ما که خود کرديم، به خود اينها
عجب بر ما، عجب بر ما که گشتيم بنده الله
عجب ظلمی، عجب زوری عجب از اينهمه کوری
عجب گندی، عجب گندی عجب آيين ارجمندی
عجب الله زورمندی عجب ديو تنومندی
عجب معراج والايی عجب کذبی، عجب راهی
محمد، ای رسول الله تو ای، الله تازيها
شنيدم من کلامت را بخواندم من کتابت را
بديدم من نشانت را بگير اکنون جوابت را:
عجب دينی تو آوردی عجب لطفی به ما کردی
عجب ظلمی بپا کردی و ايران را فدا کردی
چرا آزادگی ننگ است؟ مگر الله تو منگ است؟
چرا دين خدا، جنگ است؟ چرا پاسخ به عشق، سنگ است؟
چرا با ما تو ميجنگی ؟ بس است ظلمت، بس است ننگی
تحمل از برای چه؟ تأمل از برای چه؟
شکن ای هموطن، اکنون سکوت را شکن افسونگرِ بی تار و پود را
چو اکنون روز ميعاد است جواب ظلم، فرياد است:
بنام تو الله عزّ وجل چه ديوانگيها، تو داری به سر؟
بجز، سنگ و سنگسار و شلاق و زور بجز مِحنت و غفلت و درد و جور
بجز جنگ و کشتار و ظلم و عزا بجز شهوت و غارت و فتنه ها
بجز ابلهی و ذليلی و زجر بجز خودپرستی و آيات جعل
به چنته، نداری تو چيز دگر خرافه سرايی و آيين شر
دراز مدتی، باورم بر تو بود کنون، شرمسارم از اين رهنمود
(عبدالرضا حيدری)
0 پاسخ به قطعه شعری از کتاب جادوی سياه ( نوشته دکتر عبدالرضا حيدری)
نظر شما چیست؟