عالمی با صد هزاران عیب پست
درجهان غصه و مرگ و شکست
عالمی اینگونه در ظلم و فریب
بی گمان کار خدایی ناقص است!
***
گر خداوندی پدید آورده است
آدمی را با دو کیسه خاک پست!
پس چرا از روز اول بهر او
دست شیطان پلیدش را نبست!؟
***
آن خدایی که ز شیطان پلید
نقشه ی نابودی انسان کشید
بی گمان اهریمنی دیوانه است
زانکه دنیایی پر از درد آفرید
***
اگر دوزخ بگردد منزل من
مذاب آتشینش ساحل من
بدان الله بی وجدان و نادان
زده مُهرش به اعماق دل من!
***
بدان جرمی ز کافرها نباشد
وز آنان حیله و بلوا نباشد
جهنم کی شود از کافران پُر
اگر مُهر خدا بر ما نباشد!؟
***
اگر عالم پر از خیر و شر اوست
اگر روبه ، بروی منبر اوست
همیشه حاصلِ آن دفتر اوست
تمام فتنه ها زیر سر اوست!
***
تا کی به فریب فاسدان دلبندی
تا کی به کسوف جاهلان آکندی
گر باورعقل را به وجودت آری
از حکمت آن خدایشان میخندی!
***
چرا باید دری را بهر حکمت
بندد تا دهد درهای رحمت
همانا این خداوند کذایی
ز بیکاری کشد اینگونه زحمت!
***
ذهنی که براین خرافه ها کور شود
دنیای وجود او پر از نور شود
کی سوی گذشته های این دین رود
هر لحظه ازین فسانه ها دور شود
***
در حماقت ؛ این مسلمانی همانا رفته صدر
افتخار دینشان یا خندقست یا جنگ بدر
هر گناه و حیله را آسوده انجام میدهند
تا روند سوی محرم یا شب مغفور قدر!
***
قرآن ز تراوشات ذهنی بیمار
بر ملت ما بگشته رنج و آزار
در آیتشان ندیده ام حرف شریف
چون حاصلِ آن خرابه بود و آوار
***
حیله های تیره آیات شماست
آیه ی بیهوده آفات شماست
نور قرآنی که داری در خیال
مخزن شوم خرافات شماست
***
گر خداوندی رها سازد تمام عالمش
تا بگوید قصه با زنهای پیک خاتمش
باید از دیوانگی های خداوندی چنین
ما بخندیم از محمد تا جناب آدمش!
***
گرچه میگویی خدا داند جزای بندگان
از چه رو می آورد بهر وجودش امتحان؟
گر نمیداند سرانجام امورآدمی
پس چرا میگوید او میداند اسرارجهان
***
این یاوه درین راه خرد راه ندارد
جز فتنه و بیهودگی و چاه ندارد
در آیت قرآن محمد نظری کن
بویی ز خداوند تو الله ندارد
***
گرگ به آهو بشود مهربان
میدهد او جان خودش را زیان
گرگ همان زاهد مکار توست
آهوی بیچاره تویی بی زبان!
***
نمازی که ز ترس نار داغ است
ز نور آن بهشت پر چراغ است:
برای آن خدای آسمان نیست
خدایت حوری و غلمان باغ است!
***
گر فکر کنی جهان دیگر داری
در عالم قصه ها تو محشر داری
از ظلم ، گذر کنی و حرفی نزنی
زیرا تو به این فسانه باور داری!
***
اگر الله بگوید حیله خوبست
برایت حیله بی عیب وعیوبست
ولی آنکه ز مکر او بگوید
چو شیطانها پی فتح قلوبست!
***
آنکه بگوید به جهان محشر است
چشمه ی آتشکده یا کوثر است
خود بکشد مردم آواره را
اوهمه جا از همه کافرتر است
منصور فرزادی
درجهان غصه و مرگ و شکست
عالمی اینگونه در ظلم و فریب
بی گمان کار خدایی ناقص است!
***
گر خداوندی پدید آورده است
آدمی را با دو کیسه خاک پست!
پس چرا از روز اول بهر او
دست شیطان پلیدش را نبست!؟
***
آن خدایی که ز شیطان پلید
نقشه ی نابودی انسان کشید
بی گمان اهریمنی دیوانه است
زانکه دنیایی پر از درد آفرید
***
اگر دوزخ بگردد منزل من
مذاب آتشینش ساحل من
بدان الله بی وجدان و نادان
زده مُهرش به اعماق دل من!
***
بدان جرمی ز کافرها نباشد
وز آنان حیله و بلوا نباشد
جهنم کی شود از کافران پُر
اگر مُهر خدا بر ما نباشد!؟
***
اگر عالم پر از خیر و شر اوست
اگر روبه ، بروی منبر اوست
همیشه حاصلِ آن دفتر اوست
تمام فتنه ها زیر سر اوست!
***
تا کی به فریب فاسدان دلبندی
تا کی به کسوف جاهلان آکندی
گر باورعقل را به وجودت آری
از حکمت آن خدایشان میخندی!
***
چرا باید دری را بهر حکمت
بندد تا دهد درهای رحمت
همانا این خداوند کذایی
ز بیکاری کشد اینگونه زحمت!
***
ذهنی که براین خرافه ها کور شود
دنیای وجود او پر از نور شود
کی سوی گذشته های این دین رود
هر لحظه ازین فسانه ها دور شود
***
در حماقت ؛ این مسلمانی همانا رفته صدر
افتخار دینشان یا خندقست یا جنگ بدر
هر گناه و حیله را آسوده انجام میدهند
تا روند سوی محرم یا شب مغفور قدر!
***
قرآن ز تراوشات ذهنی بیمار
بر ملت ما بگشته رنج و آزار
در آیتشان ندیده ام حرف شریف
چون حاصلِ آن خرابه بود و آوار
***
حیله های تیره آیات شماست
آیه ی بیهوده آفات شماست
نور قرآنی که داری در خیال
مخزن شوم خرافات شماست
***
گر خداوندی رها سازد تمام عالمش
تا بگوید قصه با زنهای پیک خاتمش
باید از دیوانگی های خداوندی چنین
ما بخندیم از محمد تا جناب آدمش!
***
گرچه میگویی خدا داند جزای بندگان
از چه رو می آورد بهر وجودش امتحان؟
گر نمیداند سرانجام امورآدمی
پس چرا میگوید او میداند اسرارجهان
***
این یاوه درین راه خرد راه ندارد
جز فتنه و بیهودگی و چاه ندارد
در آیت قرآن محمد نظری کن
بویی ز خداوند تو الله ندارد
***
گرگ به آهو بشود مهربان
میدهد او جان خودش را زیان
گرگ همان زاهد مکار توست
آهوی بیچاره تویی بی زبان!
***
نمازی که ز ترس نار داغ است
ز نور آن بهشت پر چراغ است:
برای آن خدای آسمان نیست
خدایت حوری و غلمان باغ است!
***
گر فکر کنی جهان دیگر داری
در عالم قصه ها تو محشر داری
از ظلم ، گذر کنی و حرفی نزنی
زیرا تو به این فسانه باور داری!
***
اگر الله بگوید حیله خوبست
برایت حیله بی عیب وعیوبست
ولی آنکه ز مکر او بگوید
چو شیطانها پی فتح قلوبست!
***
آنکه بگوید به جهان محشر است
چشمه ی آتشکده یا کوثر است
خود بکشد مردم آواره را
اوهمه جا از همه کافرتر است
منصور فرزادی
0 پاسخ به شعر- اسلام دین گمراهان ( منصور فرزادی )
نظر شما چیست؟