یک پسر عمه دارم که همه فن حریف است ، مشروب میخورد و دختر بازی و سکس میکند و ... و نماز هم میخواند و روزه هم میگیرد و برای امام حسین هم عزاداری میکند ! ولی به سیاست و رژیم کاری ندارند و با شعار" من سیاسی نیستم " از زیر بار مسئولیت های اجتماعی و سیاسی فرار میکند . البته این رفتارش به من ربطی ندارد خودش میداند و وجدانش !
خب حالا که با شخصیت پسر عمه اینجانب آشنا شدید بریم سر اصل ماجرا . عرضم به حضورتان که این بنده حقیر در یک آپارتمان 35 متری استیجاری به تنهایی زندگی میکنم که تا چند وقت پیش خیلی از دوستان و آشنایان به آپارتمان من به چشم خانه خالی نگاه میکردند که بنده دندان طمع همشان را از ریشه کشیدم بجز این پسر عمه پررو و گستاخ خودمان که دیشب برای بار ششم بدرب منزل آمد ( ساعت 10 شب ) و وقتی که من به جلوی درب رفتم دیدم باز دستمال یزدی اش را آماده کرده و با حالتی ملتمسانه میگوید که : دوست دخترش در ماشین است و پدر و مادرش ( عمه و شوهر عمه من ) به مهمانی نرفته اند ( خانه شان خالی نیست ) و دیگه میخواد با این دوست دختر جدیدش ازدواج کنه و .... ( از این دست جفنگیات ) و من هم که منظورش را فهمیدم بهش گفتم : این بار ششم است که بهت میگم من نه خودم از این کارا میکنم و نه اجازه میدم کسی توی خونه من از کارا کنه . اگر الاغ هم بود بعد از شش بار توضیح دیگه متوجه شده بود من نمیدونم تو چرا نمیفهمی ؟ باز دستمال کشی رو شروع کرد . خلاصه دیگه حسابی عصبانی شدم و با داد و فریاد بهش گفتم . این مشکل تو هست و به من ربطی نداره . برید توی همون ماشین کارتونو بکنید برید توی پارک و پشت بام خونتون و توی بیابون .... به من چه ، چه غلطی میخواید بکنید اصلا برید توی مسجد سر کوچه ! .... تا کلمه مسجد از دهانم بیرون آمد هم خودم ساکت شدم و هم حس مذهبی پسر عمه تحریک شد و ساکت شد و به آرامی گفت : داری مسخره میکنی ؟ آخه مسجد که جای این کارا نیست . گفتم : خب مسجد نه ولی میتونید برید اون لونه موش بغل مسجد . گفت : اونکه پایگاه بسیجه ؟ گفتم : اون بسیجی ها هم مثل تو هستن فکر میکنی صبح تا شب توی اون پایگاه ( یه اتاق 20 متری ) چی کار میکنن . صبح میان صبحانه میخورن و نوار مداحی میزارن با کامپیوتر تو پایگاه بازی میکنن و ظهر نهار میخورن و میرن نماز جماعت مسجد و عصر هم با موتور میرن به دخترا و زنای مردم گیر میدن و شکار تور میکنن و میبرن پایگاهشون ( خونه خالی بسیجی ها ) . تو هم که آدم سیاسی نیستی خیلی به هم میاید برو با یکی از این بسیجی های پایگاه دوست بشو مکانت دیگه ردیفه . این پسر عمه نامحترمه بعد از شنیدن این صحبتها مثل اینکه حسابی به تیریج قباش برخورده بود بدون خداحافظی و با حالت قهر بسمت ماشینش رفت و حرکت کرد .
وقتی آمدم توی خانه با خودم گفتم چرا تا حالا فکر نکرده بود که از پایگاه های بسیج میشود بعنوان مکان خالی استفاده کرد ! اکثر این پایگاه های کوچک ، که اسلحه خانه هم ندارند شبها تعطیل هستند و بسیاری از آقایون و خانومها که مشکلی با بسیجی ها ندارن ( بقول معروف سیاسی نیستند ) میتوانند با کلید دار یا فرمانده پایگاه دوست شوند و شبها از مکان پایگاه بسیج استفاده کنند و لذت یک سکس رمانتیک در پایگاه بسیج را برای همیشه در ذهنشان ماندگار نمایند!
خب حالا که با شخصیت پسر عمه اینجانب آشنا شدید بریم سر اصل ماجرا . عرضم به حضورتان که این بنده حقیر در یک آپارتمان 35 متری استیجاری به تنهایی زندگی میکنم که تا چند وقت پیش خیلی از دوستان و آشنایان به آپارتمان من به چشم خانه خالی نگاه میکردند که بنده دندان طمع همشان را از ریشه کشیدم بجز این پسر عمه پررو و گستاخ خودمان که دیشب برای بار ششم بدرب منزل آمد ( ساعت 10 شب ) و وقتی که من به جلوی درب رفتم دیدم باز دستمال یزدی اش را آماده کرده و با حالتی ملتمسانه میگوید که : دوست دخترش در ماشین است و پدر و مادرش ( عمه و شوهر عمه من ) به مهمانی نرفته اند ( خانه شان خالی نیست ) و دیگه میخواد با این دوست دختر جدیدش ازدواج کنه و .... ( از این دست جفنگیات ) و من هم که منظورش را فهمیدم بهش گفتم : این بار ششم است که بهت میگم من نه خودم از این کارا میکنم و نه اجازه میدم کسی توی خونه من از کارا کنه . اگر الاغ هم بود بعد از شش بار توضیح دیگه متوجه شده بود من نمیدونم تو چرا نمیفهمی ؟ باز دستمال کشی رو شروع کرد . خلاصه دیگه حسابی عصبانی شدم و با داد و فریاد بهش گفتم . این مشکل تو هست و به من ربطی نداره . برید توی همون ماشین کارتونو بکنید برید توی پارک و پشت بام خونتون و توی بیابون .... به من چه ، چه غلطی میخواید بکنید اصلا برید توی مسجد سر کوچه ! .... تا کلمه مسجد از دهانم بیرون آمد هم خودم ساکت شدم و هم حس مذهبی پسر عمه تحریک شد و ساکت شد و به آرامی گفت : داری مسخره میکنی ؟ آخه مسجد که جای این کارا نیست . گفتم : خب مسجد نه ولی میتونید برید اون لونه موش بغل مسجد . گفت : اونکه پایگاه بسیجه ؟ گفتم : اون بسیجی ها هم مثل تو هستن فکر میکنی صبح تا شب توی اون پایگاه ( یه اتاق 20 متری ) چی کار میکنن . صبح میان صبحانه میخورن و نوار مداحی میزارن با کامپیوتر تو پایگاه بازی میکنن و ظهر نهار میخورن و میرن نماز جماعت مسجد و عصر هم با موتور میرن به دخترا و زنای مردم گیر میدن و شکار تور میکنن و میبرن پایگاهشون ( خونه خالی بسیجی ها ) . تو هم که آدم سیاسی نیستی خیلی به هم میاید برو با یکی از این بسیجی های پایگاه دوست بشو مکانت دیگه ردیفه . این پسر عمه نامحترمه بعد از شنیدن این صحبتها مثل اینکه حسابی به تیریج قباش برخورده بود بدون خداحافظی و با حالت قهر بسمت ماشینش رفت و حرکت کرد .
وقتی آمدم توی خانه با خودم گفتم چرا تا حالا فکر نکرده بود که از پایگاه های بسیج میشود بعنوان مکان خالی استفاده کرد ! اکثر این پایگاه های کوچک ، که اسلحه خانه هم ندارند شبها تعطیل هستند و بسیاری از آقایون و خانومها که مشکلی با بسیجی ها ندارن ( بقول معروف سیاسی نیستند ) میتوانند با کلید دار یا فرمانده پایگاه دوست شوند و شبها از مکان پایگاه بسیج استفاده کنند و لذت یک سکس رمانتیک در پایگاه بسیج را برای همیشه در ذهنشان ماندگار نمایند!
5 پاسخ به پایگاه های بسیج بهترین مکان برای جویندگان خانه خالی !
وقتی یکی میگه من سیاسی نیستم دقیقا یاد گوسفند میافتم . از طرف سوال میکنی نظرت درباره جنایت های رژیم چیه ؟ همچی میگه من سیاسی نیستم انگار ازش خواستی فرایند غنی سازی اورانیوم را برات مو به مو توضیح بده . این جور افراد اگر یک جو وجدان داشتن و مسئولیت قبول میکردن ما مجبور نبودیم جای اون ها هم بر علیه رژیم مبارزه کنیم و دچار فرسایش جسمی و روحی بشیم .
بقول یک بابایی میگفت اگر تو یه گله اسب ببینی که رام باشند نمیری سواری بگیری ، گفتم چرا . گفت خب چه انتظاری داری که خامنه ای و مزدورانش از چند میلیون اسب رام سواری نگیرن !
احتمالا این پسر عمه شما اون روزها که جوانان وطن باطوم میخوردند و زخمی و دستگیر و کشته میشدند داشتند با دوست دختراشون از مواهب نظام مقدس جمهوری اسلامی استفاده میکردندو به روح پر فتوح خمینی دجال و جانشینش دورد میفرستاند . لعنت بر اینجور افراد که دسته کمی از بسیجی های جنایتکار ندارن .
اخوی این بابا رو توی خونت راه میدادی بعد که رفتن توی کار زنگ میزدی به 110 تا بیان ببرنش و چند تا باطوم بخوره و کهریزکیش بکنن اونوقت میفهمه سیاسی هست یا نیست .
این پسر عمه شما خیلی شبیه پسر عموی منه . با این تفاوت که پسر عموی من میگه سیاسیه و طرفدار دکتر پروفسور احمدی نژاده و از مالاندن تخمهای احمدی نژاد هم حسابی احساس افتخار و شعف میکنه ! البته زیاد نگران نباشید نسل این موجودات در شرف انقراضه .
دل آدم از اینجور افراد میگیره . بعد از تظاهرات 25 خرداد پارسال وقتی داشتم از میدان آزادی بسمت میدان انقلاب پیاده میامدم چندتا پسر 24 ، 25 ساله کنار خیابابون داشتن با چند تا دختر لاس میزدن یکشون داد شد آقا لباست خونی شده گفتم میدونم . گفت زخمی شدی . گفتم : مگه نمیدونی توی میدان آزادی چی شده . گفت نه ! گفتم بعد از تظاهرات بسیجی ها مردمو به رگبار بستن و این خون مربوط به یکی از کشته هاست که وقتی تا ماشین آمبولانس حملش کردم لباس من هم خونی شد . اون یکی دوست پسره گفت : راستی این تظاهرات برای چی بود ! دیدم اینا اصلا توی باغ نیستن . گفتم : هیچی شما ها همون لاستونو بزنید خبر مهمی نبود و نیست !
نظر شما چیست؟