لمپنیسم


كارل ماركس برای اولین بار در كتاب " نبردهای طبقاتی در فرانسه" واژه لمپن پرولتاریا را در مقابل پرولتاریا به كار برد. منظور ماركس از لمپن پرولتاریا طبقه‌ای بی هویت و فرودست بود كه به عنوان ابزار قدرت حاكم برای مقابله خیابانی با نیروهای معترض پرولتاریا عمل می‌كند. لمپنیزم محصول جامعه صنعتی است و باید فرایند شكل گیری آن را دریك جامعه صنعتی پی گیری كرد. طبق گفته ماركس لمپن‌ها انسان هایی فاقد ابزار تولید هستند و اشتغالی هم به كار تولیدی ندارند. این گروه بیشتر به شبه كار اشتغال دارند و طبقه‌ای بی هویت و شناور در جامعه‌اند كه به دلیل همین ویژگی امكان استخدام آنها توسط گروه و طبقه‌ای دیگر به سادگی فراهم می‌شود. ماركس می‌گوید كه لمپن پرولتاریا محصول جامعه صنعتی است و در چنین جامعه‌ای نیروهای اجتماعی در شدیدترین شكل خود شكل گیری طبقات اجتماعی را تجربه كرده‌اند. در این جامعه سرمایه دار، كارگر، كشاورز، مالكین كاملا مشخص هستند و كسانی كه در هیچ یك از این طبقات نمی‌گنجند لمپن پرولتاریا نامیده می‌شوند. این تعریف از لمپن پرولتاریا را می‌توان در ادبیات ماركسیستی یافت.(1)

لمپنیسم در ایران

در ایران هم در معنای كلاسیك و هم در معنای مدرن خود پرولتاریا داشته‌ایم. پرولتر واژه‌ای لاتین به معنای كسی است كه كار زیاد انجام می‌دهد و سفره‌اش همیشه تهی است. بدین معنا در گذشته تاریخی خود با افرادی مواجه بودیم كه كارهای صنعتی سختی انجام می‌دادند اما فقیر بودند. در معنای مدرن آن هم كه پرولتاریا در یك نظام صنعتی - كارخانه‌ای تعریف می‌شود هم پرولتاریای ایرانی داشته‌ایم.حتی برخی متون ماركسیستی سعی داشتند كه ارتباط كارگران ایرانی با كارگران باكو و آذربایجان را با اغراق بازگویی كنند و از پرولتاریای ایرانی سخن بگویند.آنچه ما در ایران نداشته‌ایم یك طبقه كارگر منسجم با آگاهی اجتماعی و خاستگاه طبقاتی است كه بتواند رهبری و انسجام داشته باشد. از زمانی كه شهرنشینی مدرن در ایران تحت تاثیر رانت نفتی و دولت مدرن شكل گرفت شاهد پدیداری لمپنیزم هستیم. خاستگاه لمپن‌ها در روستاها و حومه‌های شهر بوده و این طبقه نه به كار كشاورزی و صنعتی مشغولند و نه فعالیت اداری. اینها نیروهای خیابانی هستند كه بعضا به شغل‌های كاذب اشتغال دارند. پس چون نظام اقتصادی جامعه ما كم و بیش صنعتی شده، لذا با حضور لمپن‌ها هم مواجه شده‌ایم اما چون فرماسیون صنعتی ما با آن چه در غرب روی داده متفاوت است نمی‌توان با قاطعیت شاهد حضور لمپن پرولتاریا در جامعه ایران باشیم.

در تاریخ قدیم ایران با گروه‌هایی مواجه هستیم كه شاید گاهی به اوباشی گری اشتغال داشته‌اند اما لزوما اوباش نیستند. در ذیل این تعریف می‌توان عیاران، داش‌ها و جاهل‌ها را قرار داد. این افراد نسبت به شرایط محیطی و نیز خاستگاه‌های خانوادگی و فكری خود می‌توانند هم وجوه منفی به خود بگیرند و هم وجوه مثبت. در متون كلاسیك از جمله «سمك عیار» با طبقه‌ای به نام عیار همراه می‌شویم كه گروهی دلاور و فكور و همه فن حریف هستند. عیار بار ارزشی مثبتی در شعر و ادبیات ما دارد اما در طول تاریخ بودند كسانی كه در ظاهر عیار بودند اما سابقه اوباشی گری نیز داشتند. باج گیران و كسانی كه در بازار سنتی روزگار می‌گذراندند از جمله این افرادند. با رشد شهرنشینی خواه ناخواه تعداد زیادتری فرصت پیوستن به این گروه‌ها را پیدا كردند.

طبقه اوباش هم می‌تواند سویه مثبت به خود بگیرد و هم سویه منفی. ولی از آن جهت كه این گروه‌ها عموماً دارای زوال اخلاقی هستند و ثبات فكری ندارند و از اصول مشخصی تبعیت نمی‌كنند، آمادگی دارند كه توسط قدرت مورد استفاده قرار گیرند. به این دلیل كه قدرت، دارای ثروت و سازمان است و با هدایت شبكه پلیسی خود می‌تواند این افراد را شناسایی و بسیج كند و با آنها وارد معامله شود. این نمونه در تاریخ معاصر در دهه 20 و 30 بسیار قابل مشاهده بود. پس این نیروها همانقدر كه می‌توانند جذب جنبش مردمی و آزادی خواه شوند، می‌توانند ابزار دست نیروهای قدرت نیز قرار گیرند .(2)

بررسی شیوه كودتا توسط انگلیس و امریكا

انگلیسی ها و امریكایی ها به این نتیجه رسیده بودند كه برای سقوط دولت مصدق تجهیز اوباش بسیار ضروری است. میدلتون، متصدی سفارت انگلیس در ایران، طی گزارشی به وزارت امورخارجه كشورش، بر این نكته تأكید می كند كه برای ساقط كردن مصدق باید حربه افكار عمومی و پشتیبانی توده ها را از او گرفت و حداقل به خرید اوباش خیابانی دست زد.(3) امریكایی ها نیز در نقشه جدیدی كه برای انجام كودتا در نظر گرفته بودند نقش ویژه ای برای اوباش و چاقوكشان قائل شدند.(4)
بر همین مبنا سرلشكر زاهدی و دو نفر از همراهان او یعنی برادران رشیدیان، ساعت 4 صبح 25/5/1332 به یكی از اتاق های سفارت امریكا در خیابان تخت جمشید تهران رفتند و بلافاصله ستاد كودتا برای اجرای مرحله بعد و وارد آوردن ضربه اول، یعنی به راه انداختن دستجات در شهر و ایجاد جنجال و هیاهو علیه دولت و اعزام مشتی رجاله و اوباش مزدور برای تخریب آتش زدن و غارت دست به كار می شود. علاوه بر این به همه مخالفان مصدق از گروههای مختلف ملا، روضه خوان، هوچی، روزنامه نویس، بازاری، افسر و سیاست باف، آماده باش داده می شود.(5).

در واقع پس از شكست كودتای اول در حالی كه سازمان سیا و امریكا طرح كودتا را شكست خورده تلقی نموده و حتی دستور خروج ماموران سیا را از ایران صادر كرده بودند كرومیت روزولت(6) آخرین شانس خود را امتحان می كند و از طریق رشیدیان ها، مسعودی ها و دیگر كسانی كه با جنوب شهر و چاقوكشان و محله گردان ها سرو كار داشتند مشغول تقسیم پول بین آنها می شود.(7) چرا كه او در این رابطه تجارب مهمی كسب كرده بود و می دانست هر چند كه به اشاره دكتر مصدق دانشگاه ها ، مدارس و حتی بازارها تعطیل می شوند. اما در دروازه غار، دروازه قزوین و نقاط محروم جبهه ملی و مصدق نفوذی ندارند. این گروه ها با اعلامیه ای از كاشانی به خیابان ها می ریختند و یا حركات دشمن را خنثی می نمودند، اما در این زمان كاشانی با دولت همراه نبود و حزب توده هم در میان مردم نفوذ چندانی نداشت.

یانگ، طراح اصلی كودتا 28 مرداد

جرج كندی یانگ كه در سال 1951 میلادی به عنوان رئیس بخش خاورمیانه M16 منصوب شده بود طراح اصلی كودتا بود وی در همین سال طرحی با نام رمز «باكانیر» به دولت انگلستان پیشنهاد نمود كه تكیه اصلی آن بر باز پس گیری اموال ملی شده شركت نفت ایران و انگلیس بود. دولت كلمنت اتلی این طرح را رد كرد اما با روی كار آمدن حزب محافظه كار به رهبری وینستون چرچیل اوضاع دگرگون شد و طرح مردود شده عملیات باكانیر با نام جدید «عملیات چكمه» به تصویب رسید و با همكاری سیا به مرحله عمل در آمد. یانگ نقش اساسی را در ایجاد و گسترش آشوب های تهران به ویژه بسیج لومپن ها به عهده داشت.(8)

ملاقات كرمیت روزولت با شعبان بی مخ

روزولت در زمان اقامت خود در تهران شخصی عجیب ، لات ، هیكلی، درشت اندام و ورزشكار به شعبان را به نزد خود می پذیرد. شعبان پس از این كه دستش را به نشان احترام روی سینه می گذارد به خاطر سرنوشت دردناك پادشاه محبوبش كمی می گرید و بلافاصله می گوید كه قادر است سیصد تا چهار صد نفر از نوع خود را گرد آورد كه قادر به انجام هر كار و دستوری در ازای مزد خوب باشند. پس از توافق روزولت یك پاكت بزرگ پول به او می دهد و قرار می گذارد پس از پیروزی بقیه اش را هم بپردازد شعبان نیز فوراً به جنوب شهر رفت تا امثال خود را جمع كند.(9).
البته شعبان بی مخ تا نزدیكی های ظهر 28 مرداد در زندان بوده و اگر ملاقاتی با روزولت نموده در داخل زندان صورت گرفته است. وی در خاطراتش می گوید:«این كه بعضی ها می گویند برای این كارها به من پول دادند و حتی با روزولت ملاقات داشته ام همه اش چرند است...»(10)

شروع فعالیتهای لومپن ها برای كودتا

بعد از ظهر 27 مرداد 32 هنگامی كه فرماندار نظامی تهران ختم تظاهرات مردم را اعلام كرد. محمد مسگری یكی از كارگردانان شهر نو، طیب حاج رضایی، حسین رمضان یحیی و دیگر اوباشان و چاقوكشان كه در میان آنها روسپیان و بدكاره ها نیز حضور داشتند با هدایت تعدادی از گروهبانان ارتش كه لباس شخصی پوشیده بودن به خیابان های لاله زار و نادری ریخته و شعار های شاه پرستانه می دادند. تعدادی از ماموران شهربانی و نظامی نیز از اراذل و اوباش حفاظت نموده و مردم را تهدید می كردند كه با آنها هم صدا شوند و افرادی كه خودداری می نمودند با قنداق تفنگ مضروب می شدند.(11) از سوی دیگر لومپن ها به روزنامه فروشی های حامی دولت حمله نموده و شروع به دستگیری مخالفین كردند. در این روز طیب یكه بزن معروف توانست صدها نفر را با پول های هنگفتی كه به او داده بودند همراه خود ساخته و به همراهی شمس قنات آبادی آنها را در پامنار و در نزدیكی خانه آیت الله كاشانی جمع كند.(12)
بیگانگان و عوامل دربار نیز در این روز با استخدام گروهی از مالكان اطراف تهران میدان داران مشهور چاقو كشان حرفه ای و جاهلان ماجراجو آماده می شدند كه 28 مرداد به ترتیبی دیگر وارد عمل شوند.(13)
وودهاوس یكی از طراحان كودتا در این مورد می نویسد:« در عملیات چكمه یعنی طرحی كه من خود به واشنگتن برده بودم دو عنصر جداگانه به هم می پیوستند چرا كه ما دو نوع منبع كاملاً متمایز در اختیار داشتیم: یكی سازمان شهری كه به وسیله رشیدیان ها اداره می شد و متشكل از تعدادی افسر ارشد، پلیس، وكیل مجلس، سناتور، ملا، بازرگانان ، سیاستمداران پیر و روزنامه نویس، همراه با سردسته های اراذل و اوباش كه قرار بود كنترل شهر را به دست گرفته و مصدق و وزیرانش را دستگیر كنند و دیگری تعدادی از سران ایلات جنوب كه قرار بود آنها نیز در همین ضمن به شهرهای بزرگ جنوب هجوم برده و قدرت نمایی كنند و اگر مقاومی از طرف حزب توده به عمل می آمد این قبایل شهرهای حساسی چون اصفهان، آبادان و غیره را تصرف كنند.(14)

اسدالله كچل از اوباش كودتا ساز نیز درباره فعالیت های روز 27 مرداد می گوید:«در عصر روز 27 مرداد (18 اگوست) سروان غفاری افسر پلیس راه آهن، آدرس خانه ای در خیابان قزوین به من داد و گفت شب را به آنجا بیا وقتی من رفتم، دیدم غفاری با خلیل تركه ، قاسم سرپلی، اسماعیل شله، محمد دخو، علی بلنده، صابر و چند تن دیگر از اوباش جوادیه و كشتارگاه مشغول باده گساری هستند. غفاری آن شب كیف پولی به قاسم داد و از آنها و من خواست كه فردا صبح عده ای را بسیج كرده و قبل از ساعت 9 صبح جلوی سینمایی در جوادیه اجتماع كنیم ما نیز روز بعد به همین ترتیب عمل كردیم.(15)
در این روز نقش دو جاسوس دیگر ایرانی به نام های جلیلی و كیوانی در تشدید آشوب ها سرنوشت ساز بود و حزب توده هم با تظاهرات خیابانی و دادن شعارهای بسیار تند به آنان كمك فراوانی كرد. اراذل و اوباش مزدور هم با نوشتن شعارهای بسیار تند بر روی دیوارها در مركز تهران، شورش های پر صدایی به راه انداختند.(16)

ماهیت لمپن ها در 28 مرداد

عوامل روزولت به ویژه برادران بوسكو و رشیدیان در این روز به زروخانه ها و باشگاه های ورزشی رفتند و تركیبی حیرت انگیز از غولهای زورخانه، وزنه برداران ، میل بازان و ژیمناستیك بازان، گردن كلفتها و قلچماق ها را هر چند نا هماهنگ هم بودند تشكیل داده و راهی بازار و خیابان های پایتخت كردند. در حالی كه نظامیان به دقت از پایتخت ناآرام حفاظت می نمودند این گروه ها با اعمالشان توجه مردم را به سوی خود جلب می كردند و به تدریج كه تماشاچیان روبه افزایش گذاشتند نمایش غیر عادی این دستجات به شعار جاوید شاه كه همگی به اتفاق، آن را فریاد می زدند تبدیل گشت. حركتی كه در این روز صورت گرفت كار یك جمعیت مزدور بود كه هیچ نوع عقیده و ایدئولوژی خاصی نداشت و فقط بخاطر پول این کارها را میکردند و نیروهای انتظامی كه به فرمانده شان قول پرداخت پول و ترفیع درجه داده شده بود تا به شاه پرستان ملحق شوند آنها را زیر چتر حمایت خود گرفته بود.(17)
علاوه بر این در روز 28 مرداد گروهی از روستائیان و در واقع اراذل و اوباش سرلشكر ارفع كه مجهز به چوب دستی ، چاقو، كلنگ و زنجیر دوچرخه بودند ناگهان در مدخل جنوبی شهر یعنی دروزاه قزوین ظاهر شدند و هر چه به مركز شهر نزدیك تر می شدند بر تعدادشان افزوده می شد.(18)

فعالیت لومپن ها در صبح روز 28 مرداد

حدود ساعت هشت بامداد روز 28 مرداد جمعیت اوباش و چاقوكشان كه روز قبل نیز در عملیات شركت داشتند در خیابانهای تهران و سر پل تجریش عملیات جدید خود را آغاز می كنند. در شمیران رانندگان را متوقف و مجبور می نمودند كه عكس شاه را زیر برف پاكن ها گذاشته و چراغ ها را روشن كنند رانندگان را وادار می كردند بگویند:«زنده بادش شاه» و اگر خودداری می كردند آنان را كتك می زدند با چماق به بدنه اتومبیل می كوبیدند یا شیشه ها را می شكستند. به این ترتیب صفی از خودروها با چراغ روشن و عكس شاه از خیابان پهلوی به سوی شهر روان شد.
ساعت نه بامداد گروهی از اوباش و جمعی از گروهبانان و پاسبانان با لباس مبدل در میدان بهارستان به دادن شعار به طرفداری از شاه می پردازند. اوباش به جمعیتی از تظاهر كنندگان هوادار مصدق كه مطابق همه روزه برای تظاهرات در میدان جمع شده بودند حمله می كنند و زد و خورد میان آنها در می گیرد. سربازان نیروهای انتظامی ، فرمانداری نظامی و پاسبانان شهربانی در كامیون های خود نشسته و فقط تماشا می كردند.(19)

در همین مواقع یكی از اشتباهات بزرگ دکتر مصدق یعنی انتصاب سرتیپ محمد دفتری، خواهرزاده مصدق و فرمانده گارد گمرك، به ریاست شهربانی، اتفاق می افتد. ساعت ده صبح حدود چهارصد نفر از گروهی كه توسط شعبان جعفری (شعبان بی مخ) طیب حاج رضایی و رمضان یخی، هدایت می شدند و جملگی مجهز به چماق و چاقو و تپانچه بودند، سبزه میدان میدان و میدان ارگ را اشغال كردند در آن جا به گروه های 30 تا 40 نفری تقسیم شدند و هر دسته با دادن «شعارهای زنده باد شاه» به یكی از ساختمان های دولتی حمله كردند. آنها پس از كتك زدن نگهبانان وارد ساختمان شده و عكس شاه را بالای سر در آویزان می كردند. سپس در حالی كه چند كامیون سرباز و پاسبان پیشاپیش آنها حركت می كردند به سوی خیابانهای مركزی شهر به راه افتادند.
هدف جمعیت مهاجم ساختمان های حزب ایران ، حزب ملت ایران، روزنامه باختر امروز، حزب توده و روزنامه هایشان بود كه پس از رسیدن به اماكن مذكور همه چیز را در هم می شكستند و پس از غارت ،آتش می زدند. در خیابان شاه آباد و نادری، زنان بد نام معروف به سركردگی ملكه اعتضادی و آجودان قزی به چاقوكشان ملحق شدند و در حالی كه عكس های شاه را در دست داشتند به شعارهای «زنده باد شاه» پرداختند.

هیچ كس انتظار این عملیات را نداشت و هیچ برنامه ای برای مقابله با آن پیش بینی و تدارك دیده نشده بود مردم در خیابانها حیرت زده به این نمایش می نگریستند تعدادی از دانشجویان دانشگاه تهران ، دكانداران و كارمندان دولت در گروه های كوچك به طور خود جوش و جسته و گریخته به مقابله با این دسته های اوباش می پرداختند ولی هر بار نیروهای انتظامی مداخله می كردند و آن را عقب می راندند.( 20) روزولت بعدها در مصاحبه ای گفت:«زنان روسپی و ولگرد و چاقوكشان حرفه ای و بیكاره ها، با دریافت 50 تومان حاضر به همكاری شدند و جمعاً بیست هزار نفر در این جریان شركت داشتند كه تمامی آنها طبق برنامه در میدان بهارستان حضور به هم رسانیدند».(21)
اسدالله كچل یكی از اوباش در خاطرات خود می گوید كه ساعت ده صبح روز 28 مرداد (19 اگوست) سوار ماشین شن كش شده و به طرف خیابان امیریه حركت كردیم نزدیكی چهار راه گمرك عكس های شاه را كه داخل گونی گذاشته بودند بیرون آورده و به دست گرفتیم و شروع به دادن شعارهایی به نفع شاه و علیه مصدق كردیم. سپس با دسته ای كه از میدان مولوی به سركردگی طاهر و طیب دو برادر میدان دار راه افتاده بود به هم پیوسته و به طرف خیابان های كاخ ، نادری، شاه آباد ، اسلامبول و مجلس حركت كردیم.(22)

میرزا عبدالله جندقی معروف به میرزا شهریاری یكی از میدان داران كه در آن روز شاهد تظاهرات لومپن ها و شاه پرستان بود در این باره می گوید:« من در میدان بار فروشان امین السلطان شغل واسطه گری داشتم و آن طوری كه یاد دارم صبح روز 28 مرداد چهار دسته از جنوب شهر برای تظاهرات شاه دوستانه و قیام علیه مصدق به طرف شمال شهر و حمله به خانه مصدق رهسپار شدند: دسته اول به سركردگی طیب و طاهر حاج رضایی، میدان دار میدان بارفروشان امین السلطان از سر قبر آقا، همراه این دسته عبارت بودند از علی رضایی معروف به قدم، ناصر حسن خانی معروف به ناصر جیگركی، اصغر استاد علی نقی معروف به اصغر سكسی، اصغر بنایی معروف به اصغر شاطر، رضا، صاحب قهوخانه و نانوایی و قمار خانه شهر نو، حاج علی نوری معروف به مرد آهنین، حبیب مختار منش، احمد ذوقی، حاجی مظلوم نهاوندی معروف به حاجی سردار و در حدود سیصد نفر سیاهی لشكر از خرده پاها و عمله های میدان. دسته دوم به سركردگی حسین اسماعیل پور معروف به حسین رمضون یخی كه از باغ فردوس حركت كرد همراهان این دسته عبارت بودند از تقی رمضون یخی، برادران طاهری (ماشاء الله ابرام خان، هوشنگ ابرام خان، اكبر ابرام خان، امیر ابرام خان) و چند صد نفری بی كار و اوباش مجهز به چوب دستی های یك متری.

دسته سوم به سركردگی محمد مسگر باجناق حسین رمضون یخی، كه از محله بد نام شهرنو رهسپار شدند با همراهی روسپیان شهرنو و خانم رئیس ها . دسته چهارم به سركردگی صابر از جوادیه و دسته دیگری هم از رباط كریم، به راه افتادند. دسته طیب و رمضون یخی در میدان مولوی به هم رسیده و پس از پیوستن به هم و عبور از خیابان سیروس ، چهارراه سرچشمۀ میدان بهارستان ، خیابان شاه آباد، استانبول، نادری و كاخ به سوی خانه مصدق رهسپار شدند در سرچشمه و میدان بار فروشان سرچشمه عباس لاله، اكبر لاله، میرزا علی شفیعی و اكبر زاغی به آنها پیوستند و در چهار راه مخبر الدوله ، مصطفی كلیایی معروف به مصطفی زاغی از بزن بهادرهای چهار راه سید علی با جمعی از اوباش خودش به آنها پیوستند. دسته طیب و رمضون یخی در مسیر خود روزنامه باختر امروز، تئاتر سعدی، خانه جوانان دمكرات، روزنامه به سوی آینده و مراكز دیگر را غارت كرده و به آتش كشیدند. در خیابان استانبول رمضون یخی به قهوخانه پاساژ چی، متعلق به مصطفی پایان حمله و با تیراندازی به طرف عكس دیواری صاحب كافه را وادار كرد تا عكس را پایین بكشد در طول راهپیمایی این دسته ها هیچ برخوردی با نیروهای انتظامی نكردند و آنها فقط تماشاچی بودند.(23)
روزنامه كیهان سه روز بعد از كودتا در مورد اسامی دسته های شركت كننده در روز 28 مرداد نوشت:«روز چهارشنبه از میدان انبار گندم میدان شوش، گارد ماشین، خیابان سیروس، باغ فردوس، صابون پرخانه، خانی آباد و میدان پاقاپوق، دسته هایی از طرف آقایان طیب حاج رضایی،حاجی خان خداد، اكبر جاسب، حسین سلماسی، حاج عبدالحسین و عده ای دیگر از معتمدین محل كه اسامی آنها بعد خواهد آمد به خیابانهای مركزی شهر رهسپار و با همراهی سایر دستجات بر ادارات و رادیو و تلویزیون مسلط شدند.( 24)

بعد از ظهر 28 مرداد و حمله به خانه نخست وزیر

یكی از مراكز مهم و حساسی كه در 28 مرداد توسط اوباش و كودتاچیان تصرف شد، ایستگاه رادیو بود. این مسأله سقوط دولت مصدق را سرعت بخشید. این مركز در ساعت 30 :12 كه خلاصه اخبار را پخش می كرد حتی یك خبر مهم از اوضاع تهران نداد و این وضع تا ساعت 5/13 ادامه یافت. در ساعت مزبور آن جا مورد تهاجم كودتاگران واقع شد و یك تانك كه جمعی سرباز و اوباش و افراد بیكاره روی آن نشسته بودند وارد محوطه بی سیم شده و پس از اشغال فرستنده رادیو موفق شدند خود را به پشت میكروفون رسانده و با جملاتی كه حالت رمز داشت درباریان منتظر خبر را از تسخیر آنجا مطلع سازند. پس از آن فرمان شاه درباره انتصاب سرلشكر زاهدی به نخست وزیری قرائت شد و خود وی نیز پشت میكروفن حاضر شده و برنامه دولت آینده را برای مردم خواند. پس از اشغال رادیو حدود ساعت پنج بعدازظهر جمعیت ازسه راه شاه به اتفاق تانك هایی كه برای همراهی آنها آمده بودند خود را به اول خیابان كاخ رساندند و در این مكان درگیری هایی میان طرفین رخ داد.
در حین محاصره خانه نخست وزیر، شعبان بی مخ هیجان زده با هفت تیری در دست جیپی را كه می گذشت را متوقف نموده و سپس راروی آن نشسته و پیوسته به در خانه می كوبید. قبلاً گلوله های تانك بالای ساختمان را ویران كرده بود. پس از پایان تیراندازی محافظین خانه پرچمی سفید بالای خانه مصدق آویخته شد. در این زمان طیب دستور داد كه تظاهر كنندگان به خانه او حمله ور شده و آن جا را تخریب كرده و به آتش بكشند. بدین ترتیب حمله آغاز شد و چند دقیقه پس از ورود تانك ها به خانه مصدق دسته چاقوكشان و اوباش مسلح به انواع سلاح های سرد، مانند چماق، خنجر، چاقو، زنجیر و غیره به درون خانه حمله ور شده تا مصدق و یاران او را بكشند اما آنها رفته بودند لذا موقعیت را مغتنم شمرده و تمام اموال ، اثاثیه و حتی شی آلات آب خانه و اسناد محرمانه سیاسی و كشوری و غیره را به غارت و یغما بردند. چهار غارت گر اوباش كه سر یك قالی پانزده متری با هم درگیر بودند سرانجام به توافق رسیدند كه قالی را چهار تكه كنند.(25)

فرزند دكتر مصدق در خاطراتش می گوید:«عصر روز 28 مرداد دار و ندار پدر را در خانه اش غارت كردند حتی كاشی های ساختمان و سیم های برق را كندند و بردند. خانه برادرم احمد و خانه من نیز كه مجاور خانه پدرمان بود تاراج شده بود و آنچه برای من باقی مانده بود یك دست لباس تنم به اضافه كلید همان خانه غارت شده بود.(26) مكری یكی از شاهدان عینی واقعه می گوید كه در جریان حمله به خانه مصدق، اوباش هنگام غارت شعارها و فحشهای ركیكی سر می دادند از جمله این كه پوست و روده توده ای می خریم و غیره. من برای مخفی شدن دو محل را در حوالی دانشگاه در نظر گرفتم ولی آن نقاط نیر مركز عمده تظاهرات اوباش و مخالفین بود. خبرنگار نشریه آسیای جوان نیز كه هنگام هجوم اوباش به خانه مصدق در آنجا حضور داشته می گوید:« پس از پایان تیر اندازی من خودم ناظر بودم كه اوباش فرصت طلب قالیهای قیمتی را قطعه قطعه می كردند و هر قطعه آن را یك نفر به یغما می برد. حتی درختهای خانه را نیز از ریش در آوردند.وقتی من وارد خانه مصدق شدم از دود باروت به سرفه افتادم. گلوله های توپ و مسلسل دیوارها را سوراخ كرده بود».(27) طی نبردهای جلوی خانه مصدق سیصد نفر كشته شدند و در میان آنها اجساد تعدادی از مزدوران به دست آمد كه در جیبهایشان اسكناس نو 500 ریالی كه صبح همان روز بابت شركت در این غائله دریافت کرده بودند كشف شد.(28).
آشوبگران در ساعت 5/6 بعد از ظهر و پس از حمله به خانه دکتر مصدق به سوی فرمانداری نظامی و سایر بازداشتگاهها روانه شدند و زندانیان سیاسی را از بند نجات دادند دكتر بقایی حاضر به ترك زندان نبود ولی مردم به زور او را آزاد كردند.(29)

پاداش لمپن های كودتاگر

پس از اتمام عملیات كودتاچیان كوشش فراوانی در با شكوه جلوه دادن استقبال از شاه كردند. از سوی دیگر در پای پلكان هواپیما طلب كاران سلطنت و آنهایی كه تاج را به او برگردانده بودند احاطه اش كردند. تیمسار زاهدی رفتاری همچون یك سردار پیروز داشت و شعبان جعفری كه خود را «تاج بخش» نامیده بود با جیپی روباز كه پرچمی بر آن نصب شده بود و همچنینن هفت تیری در دست جلو ماشین ضد گلوله شاه حركت می كرد و تا كاخ او را همراهی نمود.(30)
جعفر مهدی نیا معتقد است كه شعبان در سرنگونی دولت مصدق و بازگرداندن شاه هیچ گونه نقشی نداشت. این طیب بود كه مردم را كه بیشترشان میدانی و ساكن جنوب شهر و دروازه قزوین بودند با صرف پولی كه در اختیارش گذاشته بودند به صحنه آورد و كار را تمام كرد. طیب سالها به دربار رفت و آمد داشت و اداره املاك پهلوی به او و چند قمه كش دیگر چون حبیب بلشویك و ایمان كوره و غیره كمك های مالی می كرد.(31) ده روز بعد از كودتا زاهدی میهمانی باشكوهی در باغ شخصی خودش در جماران به افتخار طیب ، رمضون یخی و یدگران ترتیب داد. تمامی سران میدان نیز در آن شركت داشتند. بعد هم چند قطعه زمین به دستور زاهدی در جنت آباد به طیب و رمضون یخی داده شد.(32)

با این همه سهم شعبان از دیگران بیشتر بود البته شعبان تا نیمروز 28 مرداد همچنان در زندان بود و این كه همه چیز در این روز به نام او تمام شد به دلیل یكه تازی و فعالیت شدید او در بعد ازظهر آن روز و روزهای پس از آن بوده كه امر را بر نویسندگان جریان های مربوط به کودتای 28 مرداد مشتبه كرده كه او قهرمان همۀ حوادث 28 مرداد است. شعبان بی مخ پس از كودتای 28مرداد به صورت یكی از چهره های مطرح روز در آمد حتی القاب و عناوین مختلفی نیز برای او در نظر گرفته شد مانند «سیف الاسلام تاجبخش» و غیره . هر زمانی كه یكی از رجال حامی مصدق یا اعضای كابینه او به وسیله نظامیان گرفتار می شد بلافاصله شعبان بی مخ حاضر می شد و با چاقو كشی و عربده جویی اقدام به تهدید او می كرد. رژیم نیز به عنوان پاداش خدمات او قطعه زمینی در شمال پارك شهر و پولی به عنوان كمك به او داد تا یك زورخانه مدرن بسازد. این زورخانه در تاریخ 17آبان 1336 به دست شاه افتتاح شد و از آن پس هر گاه یكی از شخصیت های خارجی به ایران می آمد از جمله برنامه هایی كه برای او تنظیم می كردند یكی هم بازدید از زورخانه شعبان بود.
در آن دوران روزهای چهارم و نهم آبان به مناسبت سالروز تولد شاه و ولیعهد اوج خود نمایی شعبان بود و مراسم خاص ورزشی در ورزشگاه امجدیه بر پا می شد. به این ترتیب تا چندین سال شعبان در گود زورخانه و گود سیاست میدان دار بود. علاوه بر این او تا سال های قبل از انقلاب از اداره كل تبلیغات و انتشارات و بعدها از وزارت اطلاعات حقوق می گرفت. این حقوق در ابتدا 1500 تومان و بعدها به 4000 و 10000 تومان افزایش یافت.(33)

پی نوشت ها

1 ـ مصاحبه با حاتم قادری،ماهنامه مهرنامه، سال اول، ش 1 ، اسفند 1388 ص 109 ـ 106
2 ـ همان.
3ـ مجتبی مقصودی، تحولات سیاسی ـ اجتماعی ایران، 1357ـ 1320 تهران: انتشارات روزنه، 1380، ص141.
4ـ ابوالفضل حاج قربان علی، چهره دكتر حسین فاطمی، بی جا: مولف، 1370، ص81.
5ـ نصرالله شیفته، ص155، احمد آرامش ، پیكار من با اهریمن به كوشش خسرو آرامش، تهران: انتشارات فردوس و مجید، بی تا، ص193.
6ـ كرومیت روزولت مجری كودتا بود كه برای انجام كودتای 25 مرداد یك میلیون دلار (معادل 8 میلیون تومان) در اختیار داشت كه همه آنها را در یك صندوق جا داده بود. از این مبلغ حدود صد هزار دلار (هشتصد هزار تومان ) به دو عضو ایرانی گروه داده شد تا آن را بین چند باشگاه ورزشی و فقرای جنوب شهر توزیع كنند.
7ـ باری روبین ، جنگ قدرت در ایران، ترجمه محمود مشرقی، تهران: انتشارات آشتیانی، 1363، ص82ـ 80.
8ـ عبدالله شهبازی، یانگ طراح اصلی كودتای 28 مرداد ، روزنامه جام جم، شماره 983، 25/5/82، ص18.
9ـ محمود تفضلی، مصدق ، نفت، كودتا، ترجمه خودش، تهران: مؤسسه انتشارات امیر كبیر، 1358، ص113ـ 112.
10ـ خاطرات شعبان جعفری، تدوین هما سرشار، تهران: نشر ثالث، 1381، ص173، 159.
11ـ كوروش زعیم ، جبهه ملی ایران از پیدایش تا كودتای 28 مرداد، تهران: ایران مهر، 1378، ص317.
12ـ مسعود بهنود، از سید ضیاء تا بختیار، تهران: انتشارات جاویدان، 1370، ص385.
13ـ همان، ص283ـ 281.
14ـ سی . ام. وود هاوس، ص39ـ 38.
15ـ محمود تربتی سنجابی، كودتا سازان ، تهران: موسسه فرهنگ كاوش، 1376، ص19ـ 18.
16ـ غلامرضا وطن دوست، اسناد سازمان سیا درباره كودتای 28 مرداد و سرنگونی دكتر مصدق، با مقدمه دكتر همایون كاتوزیان، با همكاری حسین زنگنه و رضا هدشتی، تهران: موسسه خدمات فرهنگی رسا، 1379، ص61ـ 60.
17ـ مجتبی زاده محمدی، لومپن ها در سیاست عصر پهلوی(1342ـ 1304)، تهران: نشر مركز، 1385، ص174ـ 173.
18ـ لئونارد ماسلی، نفت ، سیاست و كودتا در خاورمیانه، ترجمه محمد رفیعی مهر آبادی، تهران: انتشارات رسام، 1366ـ، ص349.
19ـ زعیم، پیشین، ص302ـ 301.
20ـ همان، ص303ـ 302
21ـ باری روبین، پیشین، ص83.
22ـ تربیتی سنجابی، پیشین، ص19
23ـ همان، ص106ـ 103.
24ـ روزنامه كیهان، 31/5/1332
25ـ زاده محمدی، پیشین، ص186ـ 185.
26ـ در كنار پدرم مصدق، خاطرات دكتر غلامحسین مصدق، به كوشش غلامرضا نجاتی، تهران: مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، 1369، ص119.
27ـ زاده محمدی، پیشین، ص187.
28ـ همان.
29ـ همان، ص189
30ـ محمد علی سفری، قلم و سیاست، تهران: انتشارات نامك، 1373، ج2، ص424.
31ـ جعفر مهدی نیا، قتلهای سیاسی و تاریخی سی قرن ایران، تهران: انتشارات پاسارگاد، 1380، ج2، ص522ـ521.
32ـ تربتی سنجابی، پیشین، ص106.
33ـ زاده محمدی ، پیشین، ص195ـ 194.