سجاد راعی - يکي از نامهاي رايج و معروف در ماجراي کودتاي بيست و هشتم مرداد سال 1332 ، سپهبد نادر باتمانقليچ است که در کنار اردشير زاهدي يکي از مهرههاي اصلي کودتا بود. او که پسر ابوالقاسم امين اسلحه ، متصدي ذخاير ارتش در دورهء احمدشاه بود ، در تهران به دنيا آمد و بنابر موقعيت شغلي پدرش وارد مدرسه نظام و شغل نظاميگري شد. وي در فنون نظامي و اصوي سربازي جواني کار آمد و با استعداد بود و به سرعت ردههاي ترقي را پيموده و در ماموريتهاي مهم نظامي مشارکت يا مسئولیت يافت و در چند ماموريت خارجي نيز حضور داشت.
در بحبوحه کودتاي بيست و هشتم مرداد با “کانون افسران بازنشسته” که توسط زاهدي تاسيس شده بود مرتبط شد و از سوي طراحان کودتا به عنوان رئیس ستاد ارتش شاهنشاهي انتخاب گرديد. او که در وزارت جنگ دولت مصدق رئیس اداره صنايع نظامي و بازرس منطقه پنج بود با مشارکت و مساعدت در براندازي دولت مصدق به رياست ستاد ارتش رسيد. بعدها سفير ايران در پاکستان و سپس در عراق شد. در کابينه منوچهر اقباي وزير جنگ شد و پس از ارتقاء به درجه سپهبدي در سال 1336 شمسي نماينده ايران در پيمان سنتو گرديد. با وقوع انقلاب اسلامي که او در آن زمان استاندار خراسان شده بود ، فعاليتهايش به عنوان يکي از کارگزاران حکومت پهلوي پايان گرفت و پس از چند سال حبس مورد عفو قرار گرفته به امريکا رفت و همانجا زندگياش به پايان رسيد. مقاله حاضر زندگي و فعاليتهاي او را به ويژه در دوران کودتاي بيست و هشتم مرداد شرح داده است.
همانگونه که در سالهاي بعد مشخص شد بخش مهمي از مخالفتها و توطئهها عليه دولت دوم محمد مصدق که منتهي به کودتاهاي بيست و پنجم و بيست و هشتم مرداد 1332 گرديد ، به وسيله گروهي از نظاميان صورت ميگرفت که در راس آنان ، افسران بازنشستهاي قرار داشتند. رهبري اين گروه را سرلشگر فضل الله زاهدي در”کانون افسران بازنشسته” برعهده داشت. اين کانون را زاهدي و چند تن از نظاميان در سال 1327.ش براي حمايت از افسراني که رزمآرا آنان را بازنشسته کرده بود ، تاسيس کردند. در آغاز ، افسران عضو کانون نظر مساعد و مثبت به جبهه ملي ايران داشتند ، ولي در زمان دولت دوم مصدق ، پس از واقعه نهم اسفند1331 ، کميتهاي تشکيل شد که براي اصلاح ساختار ارتش ، گروهي ديگر از افسران را که کميسيونهاي منتخب واحدهاي مختلف نظامي مشخص کرده بودند ، بازنشسته اعلام نمود. به همين دليل از اين پس افسران مذکور ، با گروه افسراني که قبلا بازنشسته شده بودند به کانون مخالفت عليه دولت مصدق تبديل شدند. فعاليت افسران مخالف ، همراه با ضعف مصدق در افزايش تسلط دولت بر نظاميان ، موقعيت و شرايط مناسبي را براي توطئهچيني و اقدامات خطرناک عليه دولت مصدق فراهم کرد.1 يکي از اقدامات افسران مخالف دولت ، شرکت آنها در توطئه ربودن و قتل سرلشگر محمود افشار طوس ، رئیس شهرباني دولت مصدق در اول ارديبهشت 1332بود. طراحان توطئه قصد داشتند که عدهاي از وزيران و ديگر مقامات ارشد دولت مصدق از جمله حسين فاطمي ، تقي رياحي ، علي شايگان ، عبدالله معظمي و برخي ديگر را به بهانهها و روشهاي گوناگون غافلگير کرده ، ابتدا با ناکارآمد کردن دولت و در مرحله بعدي استيضاح و راي عدم اعتماد توسط همفکران خود در مجلس ، آن را ساقط کنند و سپس از محمدرضا پهلوي بخواهند که زاهدي را به جاي مصدق به مقام نخست وزيري برگزيند.2 در آستانه کودتا افسران بازنشسته و افسران سلطنتطلب ، از طريق”کميته نجات وطن” که سرلشگر زاهدي رهبر آن بود ، به همراهي کرميت روزولت ، فرمانده آمريکايي کودتاهاي بيست و پنجم و بيست و هشتم مرداد1332 ، افسراني را که داراي پستها و مقامهاي حساس نظامي بودند ، جذب نموده و براي اجراي طرح کودتا آنان را با خود همگام کردند.3
نادر باتمانقليچ فرزند ابوالقاسم امين اسلحه در فروردين 1282شمسي در منطقه سنگلج تهران متولد شد. پدر او با لقب امين اسلحه ، متصدي امور ذخاير ارتش در عصر احمدشاه قاجار بود. وي به تشويق پدرش در شانزده سالگي وارد مدرسه نظام مشيرالدوله شد. پس از آن که در زمان رضاخان مدرسه نظام مشيرالدوله و مدرسه ديويزيون قزاق درهم ادغام گرديدند و به نام مدرسه نظام درآمدند وي در آنجا تحصيلات نظامي خود را ادامه داد و در سال 1305.ش موفق به اخذ گواهينامه ديپلم مدرسه نظام در رسته پياده با رتبه اول شد و گواهينامه خود را از دست رضاشاه گرفت و همزمان در رشته شمشيربازي نيز مقام اول را کسب کرد.6 باتمانقليچ در مهرماه همان سال با درجه ستوان دومي در هنگ پياده پهلوي ، به فرماندهي دسته دوم گروهان سوم انتخاب شد و چند هفته بعد به اتفاق هنگ پهلوي براي ماموريت خلع سلاح عشاير جنوب و امنيت راهها ، عازم لرستان ، خوزستان و فارس گرديد که اين ماموريت تا سال 1308.ش ادامه پيدا کرد. در اين سال به تهران احضار و تا سال 1315.ش در سمت مامور تفتيش خريد اسحله نوين به شغل خود ادامه داد که در اين مدت مسئولیت خريد بسياري از سلاحها و تجهيزات نظامي جديد برعهده او بود. باتمانقليچ در يکي از اين ماموريتها و در چکسلواکي ، هنگام بازديد از تانکهاي خريداري شده و آزمايش آنها زير يکي از تانکها ماند و به شدت زخمي شد که التيام آن چندين سال به طوي انجاميد و نهايتا در زمان حکومت مصدق در سال 1331.ش در اتريش عمل جراحي مجددي بر روي او صورت گرفت.7 وي در ارديبهشت 1316 به سمت فرمانده هنگ دوم پياده لشگر دو مرکز در پادگان قصر انتخاب و تا خرداد 1317 در آن سمت خدمت کرد. در اين تاريخ فرمانده گردان مستقل ارابه جنگي در لشگر مذکور گرديد و تا مهرماه 1319 در اين سمت باقي ماند.
سرلشگر نادر باتمانقليچ از مهر 1319 تا مهر 1321 دوره دو ساله دانشگاه جنگ را گذراند. پس از آن تا شهريور1322 به رياست ستاد لشگر دوم مرکز رسيد و در اين تاريخ به ستاد کل ارتش منتقل شد و تا اول فروردين 1326 در آنجا مشغول ادامه خدمت بود. وي در سال 1326 به ترتيب سمتهاي فرماندهي تيپ اردبيل ، فرماندهي لشگر سه تبريز و رياست اداره باربري ارتش را به خود اختصاص داد و در سمت اخير تا اسفند1328باقي ماند. باتمانقليچ از بيست و دوم اسفند 1328 تا بيست و دوم مرداد1329 جهت يک ماموريت نظامي به آمريکا رفت. از اين تاريخ تا کودتاي بيست و هشتم مرداد 1332 به ترتيب سرپرست اداره تسليحات ارتش ، رياست دادگاه تجديد نظر ويژه ارتش ، رياست اداره صنايع نظامي و بازرس ناحيه پنج وزارت جنگ بود. وي سرانجام در بيست و هشتم مرداد 1332 به رياست ستاد ارتش انتخاب گرديد.8 چنانکه قبلا نيز ذکر گرديد در ايام منتهي به کودتاي بيست و پنجم مرداد نادر باتمانقليچ از نقش و ماموريت خود مطلع شد و پس از آن همکاري وي با کودتاگران به صورت قابل توجهي افزايش يافت. گرچه ماموريت کودتاگران در ايام نزديک کودتا به آنها اطلاع داده شد ، ولي اسناد و مدارک موجود حاکي از آن است که حداقل از دو ماه قبل برخي کودتاگران در جريان توطئه عليه دولت مصدق بوده و حتي با آمريکاييها نيز در اين زمينه ديدار و گفتگوهايي داشتهاند. در اسناد منتشر شده توسط سازمان سيا به تماسهاي يک سرلشگر ايراني با طراحان آمريکايي کودتا در فروردين 1332 اشاره شده است که احتماي داده ميشود که وي سرلشگر باتمانقليچ باشد. براساس اطلاعات منتشر شده در اين ملاقاتها هماهنگي تلاشهاي نظامي عليه مصدق مورد بررسي قرار گرفته و ديدگاه آمريکاييها در اين زمينه مطرح و بررسي شده است.9
در کتاب “پنج روز رستاخيز ملت ايران” اشاره به تلاشهاي برخي افسران در ماههاي قبل از کودتا ديده ميشود. اساس اين تلاشها در ظاهر جهت مقابله با تهديدات عليه نظام سلطنتي ميباشد ولي در حقيقت اين افسران در کودتاهاي بيست و پنجم و بيست و هشتم مرداد جزو عوامل اصلي کودتا به شمار ميرفتند که در ميان آنها سرلشگر زاهدي در راس قرار داشت و سرلشگر باتمانقليچ نيز در مرتبهاي هم سطح با زاهدي و مورد مشورت افسران ديگر بود. اين افسران از نظر ساختاري شبيه جمعيتي بودند که هدف واحدي را دنباي ميکنند. در مورد آنها آمده است: “پس از مذاکرات مقدماتي و تشکيل جمعيت که در حقيقت ميتوان به نام فدايي شاه ناميد ، قرار گذاشتند که هرسه يا چهار نفر تشکيل يک اکيپ دهند و هر اکيپي يک نفر را به عنوان رابط تعيين نمايد که با سرهنگ بختيار تماس داشته و از طرفي سرهنگ نصيري را هم در جريان بگذارند و آخر الامر به وسيله رابط ديگري که مورد اعتماد کامل باشد عمليات به اطلاع سرلشگر زاهدي جهت اتخاذ تصميم و صدور دستور برسد. ضمنا نقشه اين بود که به تدريج افسراني را که از هر حيث مورد اعتماد هستند انتخاب کنند. فکر و نقشه خود را با آنها در ميان بگذارند و بعد هم ترتيبي دهند که هر يک از اين افسران در يکي از واحدهاي ارتش و يا در دواير وزارت جنگ و ستاد ارتش داراي مقام حساسي باشد و رفته رفته در ارکان ارتش نفوذ پيدا کنند تا به موقع بتوانند از مخالفت احتمالي جلوگيري نموده و عمليات مخالفين دربار و مشروطيت را خنثي نمايند. هر افسري که وارد اين باند ميشد بايد در اولين جلسه سوگند ياد ميکرد که براي اجراي نقشهاي که دارند در راه دفاع از مملکت و حفظ مقام سلطنت از هيچگونه فداکاري دريغ نورزد و اين سوگند با تشريفات خاصي انجام ميشد که مهيج و موثر بود.10
در ادامه اين مطالب آمده است که پس از طي مراحل مختلف و حصول اطمينان از مورد اعتماد بودن افسر مورد نظر ، اسم وي جزو هم قسم ها ثبت ميگرديد. در مورد نحوه ارتباط افسران مزبور با همديگر آمده است:”طرز کار اصولا طوري تهيه شده بود که هر يک از افسران عضو اين باند بيش از سه يا دو نفر از اعضاي ديگر را نميشناخت و فقط رابط هر اکيپ بود که با اداره کننده و رهبر اين عده ، که خودبه خود به نام فدايي شاه موسوم گرديد ، سر و کار داشت. نکته ديگري که مورد توجه بود اين بود که ترتيب کار را طوري بدهند که اگر احيانا ضمن بعضي عمليات احتمالي افسران ارشد از قبيل سرلشگر زاهدي ، سرلشگر باتمانقليچ ، سرهنگ بختيار ، سرهنگ نصيري ، سرتيپ گيلانشاه و سرهنگ روحاني و بعضي ديگر دستگير شدند هدايت باند بيسرپرست نمانده و شخص ديگري که استعداد و شايستگي داشته باشد رهبري باند را به عهده بگيرد.11 اين افسران هم قسم کساني بودند که بازوي اجراي کودتا و از عوامل مهم آن شدند. اما طراحان کودتا جهت حفظ اطلاعات ، تصميم گرفته بودند که نقش و ماموريت اين افسران را در نزديکترين زمان به تاريخ اجراي کودتا به آنها اعلام کنند. سرگرد مهدي همايوني ، عضو سازمان افسران حزب توده که به گروه افسران هم قسم کودتاگر راه يافته و در جريان جلسات و اقدامات آنها بود ، در خاطرات خود چنين عنوان ميکند:” از اول مرداد 1332 علاوه بر جنب و جوشهاي غيرعادي روزانه در فرمانداري نظامي تهران ، در منازل برخي از افسران نامبرده نيز جلسات شبانه برگزار ميشد که در آن ضمن سخنراني و مشورت در مورد مبارزه با تودهاييها و اعضاي جبهه ملي ايران به شدت عمل توصيه ميکردند.” وي در ادامه خاطرات خود مينويسد:”از تاريخ هفدهم مرداد ماه ، فعاليت در فرمانداري نظامي و جلسات افسران وابسته به دربار فزوني يافت و دستورات با مراقبتهاي جدي و پياپي ابلاغ ميشد... مقامات که دوازده نفر از جمله زاهدي ، رشيديانها ، باتمانقليچ ، اخوي ، حسين آزموده ، نصيري ، مبصر و چند نفر ديگر بودند ، جلسات محرمانهتري داشتند و دستورات کلي را به عده بعدي که اسامي آنها در بالا نوشته شد ، ميدادند.12 ولي از کم و کيف آن چيزي نميگفتند. فقط بعضيها مثل اسکندر آزموده فرمانده هنگ پهلوي و سرهنگ اردوبادي فرمانده ژاندارمري در جريان بودند.13برخي از جلسات افسران هم قسم در خانه سرلشگر باتمانقليچ نيز برگزار ميشد. در بازجوييهايي که سرگرد علميه از سرهنگ زند کريمي پس از شکست کودتاي بيست و پنجم مرداد 1332 در تاريخ بيست و هفتم مرداد 1332 انجام داده نيز به اين موضوع اشاره شده است.14
براساس اسناد سازمان سيا پس از اينکه سرهنگ اخوي با سرلشگر زاهدي ملاقات کرد و زاهدي انتخاب سرلشگر باتمانقليچ را به رياست ستاد ارتش دولت کودتا پذيرفت ، باتمانقليچ درخواست کرد که براي کسب اطلاعات بيشتر در اين زمينه با يکي از آمريکاييها به نام کاروي ملاقات کند و همچنين با اخوي ، فرزانگان و زند کريمي طرحها را مورد بررسي بيشتر قرار دهند. اين ملاقات تا تکميل طرح ستادي به تعويق افتاد ولي پس از تکميل آن و در جلسهاي در با باتمانقليچ در کيلومتر 19 جاده کرج صورت گرفت.15 در اقارير سرهنگ زند کريمي پس از توقيفش به دنباي شکست کودتاي بيست و پنجم مرداد به ملاقاتهاي بيشتري با ماموران آمريکايي نيز اشاره شده است:...” پس از دو جلسه مذاکره در سفارت آمريکا ، تصميم گرفتيم محل اجتماعمان را عوض کنيم ، ابتدا در منزل سرهنگ عباس فرزانگان جمع شديم. پس از چند جلسه که در آنجا طرحريزي کرديم ، براي اين که حضورمان جلب توجه نکند ، جايمان را عوض کرديم و به با سرلشگر باتمانقليچ در کيلومتر 19 جاده کرج رفتيم. در اين محل که سرهنگ آمريکايي هم حضور داشت ، درباره طرح اجراي کودتا بحث و مذاکراتمان را دنباي کرديم.16 در اسناد سازمان سيا آمده که در بيست و يکم مرداد عباس فرزانگان ، سرلشگر باتمانقليچ را به ديدن زاهدي در مخفيگاهش برد و در اين ديدار ، باتمانقليچ وعده همه نوع کمک را به سرلشگر زاهدي داد.17
باتمانقليچ در مصاحبهاي که با تلويزيون ملي ايران در سال 1354.ش داشت ، صريحا به تصميم و شرکتش در کودتا اذعان کرده است:”زندگي من طوري بود که چه از طريق مشهودات و چه از طريق شنيدنها و چه از طريق خواندنيها من متوجه بودم که کمونيسم چه بلايي است براي يک اجتماعي و اگر واقعا يک مملکتي بر اثر غفلت و سهلانگاري دچار يک همچنين بدبختي بشود همه چيز خودش را از دست خواهد داد. بنابراين در روزهاي بحراني من واقعا مرگ را بر حيات ترجيح ميدادم و با يک از خودگذشتگي آماده بودم که هر آن ، خطري را استقباي بکنم و حتي در آن موقع وصيت کرده بودم در يک باغي که هيچ مربوط به خودم نبود اما غيرمستقيم نظارت داشتيم در آنجا در همين راه کرج راه جنوبي قديمي کرج وصيت کرده بودم که اگر احيانا در اين جريانات براي من يک اتفاقي افتاد مرا زير يک درخت گردوي مشخص به خاک بسپارند ، اين وضعيت به همين ترتيب ادامه داشت تا با مراجعات مکرر و مرتبي که از طرف افسران و حتي بايد بگويم از طرف واقعا افراد غيرنظامي اين مملکت که علاقه باطني به وطنشان و استقلالشان و پادشاهشان داشتند مراجعه ميشد. خوب يک تلاشي بود از اين که در مقابل اين همه هرج و مرج چه کار بايد کرد. يکي از روزها ديدم که به من خلاصه اطلاع ميدهند که شما نامزد رئیس ستاد ارتش شديد و قريبا بايد که اين ماموريت و مسئوليت را به عهده بگيريد.18
کودتاگران صبح روز شنبه بيست و چهارم مرداد در با مصطفي مقدم گردهم آمدند تا آخرين تصميمات را بگيرند و آخرين تحولات را بررسي کنند. در اين جلسه که نادر باتمانقليچ نيز شرکت داشت سرلشگر زاهدي فرمان نخست وزيري خودش را که از طرف محمدرضا پهلوي صادر شده بود به حاضرين نشان داد و در پايان جلسه مقرر شد که فرمان عزل دکتر مصدق مقارن ساعت 11 يا 11:30 شب به وسيله سرهنگ نصيري به او در منزلش ابلاغ گردد.19 در ساعت دو بعد از ظهر ماموران از حضور زاهدي در با مصطفي مقدم مطلع شدند ، اما قبل از رسيدن آنها زاهدي و همراهانش آنجا را ترک و به منزل حسن کاشانيان که در يکي از خيابانهاي فرعي تپه امانيه بود ، رفتند.20 در ساعات پاياني بعد از ظهر بيست و چهارم مرداد ، باتمانقليچ از خانوادهاش خداحافظي کرد- به صورت پنهاني- فقط پدر همسرش نصيرالملک ميرفندرسکي را از ماموريتش مطلع کرد و راهي ستاد عملياتي کودتا شد و در آنجا آخرين ديدار خود را قبل از اجراي کودتا با زاهدي انجام داد.21 در اين ديدار مقرر شد که باتمانقليچ نيم ساعت پس از ماموريت سرهنگ نصيري براي ابلاغ حکم خود به عنوان رياست ستاد ارتش راهي ستاد شود.22 وي در بعد از ظهر همين روز با يکي از ماموران آمريکايي و هیئت نظامي مرکب از فرزانگان ، اخوي و زند کريمي ملاقات کرده بود.23 باتمانقليچ در خاطراتش چنين عنوان ميکند که در شب کودتاي بيست و پنجم مرداد ماموريت سرکشي و نظارت بر نقاط حساس شهر که قبلا پيشبيني شده بود در آن نقاط عوامل کودتا ماموريتهايي انجام دهند را نيز برعهده داشته است. در همين راستا از ساعت 9 شب به همراه اردشير زاهدي شروع به بررسي اوضاع خيابانها و محلات اطراف نخست وزيري کردند. آنها از استقرار غيرعادي نظاميان و تحرکات آنها به اين نتيجه رسيدند که مصدق از جريان کودتا مطلع شده و حتما تدابيري نيز براي خنثي کردن آن انديشيده است. لذا ، آن دو به ستاد عملياتي برگشته و زاهدي را در جريان اين مساله قرار دادند. اما اين گزارش باعث نشد که عمليات به حالت تعليق درآيد و سعي شد که ماموريتهاي کودتاگران به صورتي که پيشبيني شده بود اجرا شود. ساعت 11:30 بيست و چهارم مرداد ، سرلشگر باتمانقليچ در حاليکه لباس رسمي نظامي بر تن داشت از ستاد عملياتي به سمت ستاد ارتش حرکت کرد. رانندگي ماشين او را مصطفي مقدم برعهده داشت. اما وقتي به نزديکي ستاد رسيدند ، متوجه شدند که ساختمان ستاد توسط نيروهاي انتظامي و نظامي محاصره شده و چراغهاي اطاقها روشن است و امکان نزديک شدن و رفتن به داخل ساختمان وجود ندارد. اين دو نفر در راه بازگشت به ستاد عملياتي با زاهدي روبرو شدند که براي کسب اطلاع به داخل شهر آمده بود.
زاهدي به باتمانقليچ گفت:”احتياط کرديد ، حق اين بود که به ستاد ميرفتيد و بدون واهمه به اطاق رئیس ستاد وارد ميشديد و حکم خودتان را به رياحي ابلاغ ميکرديد و به او ميگفتيد که به فرمان اعليحضرت همايوني زاهدي به نخست وزيري منصوب شده و اگر قصد سرپيچي داشت ، به رعايت اصوي نظامي و ارشديتي که نسبت به او داريد توقيفش ميکرديد.” باتمانقليچ پاسخ داد:”اگر صلاح در اين است الان هم دير نشده ، ميتوان به همين نحو عمل کرد.” ولي چون ديگر شکست کودتا محتملتر شده بود از اين کار صرفنظر شد.24 پس از اين جريان ، زاهدي ، باتمانقليچ و افراد همراه آنها ، ديگر به منزل حسن کاشانيان نرفتند و اين بار براي تبادي نظر و چارهجويي به منزل سرهنگ دوم فرزانگان(برادر سرهنگ عباس فرزانگان) که در قسمت پايين تپههاي امانيه قرار داشت ، رفتند. در آنجا بود که اين عده خبر توقيف نصيري را دريافت کردند. پس از قطعيت شکست کودتا قرار شد که فعاليتها ادامه پيدا کند و زاهدي به محل ديگري – با خانم مشيرالسلطنه فاطمي از بستگانش- منتقل شود. نزديکيهاي صبح باتمانقليچ به خانه خود برگشت و منتظر حوادث بعدي ماند.25 او براي اين که خود را بيخبر از کودتا نشان دهد روز بيست و پنجم مرداد به محل کارش رفت و فعاليتهاي روزانه خود را انجام داد. اما ماموران فرمانداري نظامي در ساعت چهار بعد از ظهر او را در خانهاش دستگير و در زيرزمين دژباني مرکز بازداشت کردند. وي ابتدا به بازداشت خود و نامناسب بودن محل بازداشت اعتراض کرد و سعي داشت که با سرتيپ رياحي رئیس ستاد ارتش و سرهنگ اشرفي فرماندار نظامي تهران تماس بگيرد ، اما وقتي نتوانست نتيجهاي بگيرد دست به اعتصاب غذا زد.26
باتمانقليچ در روزهاي بيست و ششم و بيست و هفتم مرداد مورد بازجويي قرار گرفت ولي با تکيه بر اين امر که”من يک سرباز و مجري امر هستم” از پاسخ به سوالهاي بازجو طفره رفت و به جاي پاسخ دادن به سوالها به ذکر سوابق خدمتي خود پرداخت.27 قرار بود که در روزهاي آينده بازجويي مجددي از وي صورت گيرد که تحولات به گونهاي ديگر رقم خورد و اين کار تا انقلاب 57 به تعويق افتاد. سرگرد اسماعيل علميه در خاطرات خود در مورد بازجويي از باتمانقليچ ميگويد که وي اصولا حاضر به دادن بازجويي نبود و فقط به شرح خدماتش ميپرداخت. سرگرد علميه ميافزايد:”در اظهارات شفاهي که به اينجانب ضمن دلسوزي از وضع کشور و نمکنشناسي دکتر مصدق ميکرد اظهار داشت وقتي پا روي دم گربه بگذارند پنجول ميکشد. ولي باز ميگفت که من وارد عمليات نشدم - به علت نبودن فرمان همايوني 28 - البته چنانچه قبلا خودش به زاهدي گزارش داده بود ، نتوانست عملياتي انجام دهد که اگر ممکن بود به اين کار اصرار هم داشت. دليل ديگر بر رد ادعاي او اينکه روز بيست و هشتم مرداد حتي بدون فرمان همايوني به رياست ستاد ارتش تکيه زد. گرچه کودتاي بيست و پنجم مرداد به دليل آگاهي مصدق و ستاد ارتش از وقوع کودتا از طريق سازمان افسران حزب توده ، با شکست مواجه شد ، اما کودتاگران اين واقعه را شکست نهايي ندانسته و بدون وقفه اقدامات جديدي را براي سرنگوني دولت مصدق در پيش گرفتند. آنها از اوضاع بحراني و هرج ومرج زده بيست و پنجم تا بيست و هشتم مرداد نهايت بهرهبرداري را نموده و تحولات فزايندهاي را به نفع خود رقم زدند در حاليکه کودتاگران در صدد انتقال ستاد عملياتي به يکي از استانهاي شمالي يا جنوبي براي مبارزه نظامي با دولت بودند ، مصدق در شبانگاه بيست و هفتم مرداد دستور پايان دادن به تظاهرات و بازگشت مردم به خانههايشان را صادر کرد. با خالي شدن خيابانها ، ميدان براي تحرک و فريب مردم در اختيار کودتاگران قرار گرفت و حتي بدون استفاده از نيروهاي کمکي که قرار بود از کرمانشاه برسند ، با توسل به شگردهاي ويژه و استفاده از اوباش و فواحش شهري که با دلارهاي سازمان سيا به وجد و هيجان آمده بودند در روز بيست و هشتم مرداد موفق به ساقط کردن دولت مصدق شدند. در ساعات بعداز ظهر بيست و هشتم مرداد باتمانقليچ به همراه سایر افسران بازداشت شده از زندان خارج شدند. باتمانقليچ روي دوش افسران و افراد غيرنظامي به محل کار آيندهاش در ستاد ارتش انتقاي يافت.29 با توجه به اسناد و مدارک موجود ، باتمانقليچ در زمينه نحوه انتقالش به ستاد ارتش در دو زمان متفاوت اظهار نظر کرده که يکي مصاحبهاش با تلويزيون ملي ايران در سال 1354 و ديگري اعترافاتش در دادسراي انقلاب در سال 1358 ميباشد. در مصاحبه تلويزيوني در اين مورد توضيح مختصري داده است:”روي دست مردم و جمعيت زيادي که واقعا پر کرده بود اين خيابان سوم اسفند را وارد فضاي ستاد ارتش شدم و پلهها را بالا رفتم و در آن اطاق بزرگي که امروز به صورت موزه درآمده براي اينکه در اسفند 1299 اعليحضرت همايون شاهنشاهي اعليحضرت فقيد در آنجا تشريف فرما شدند و ستادشان را ابتدا در آنجا تشکيل داده بودند. خلاصه وارد آن سالن شدم.30
در بحبوحه کودتاي بيست و هشتم مرداد با “کانون افسران بازنشسته” که توسط زاهدي تاسيس شده بود مرتبط شد و از سوي طراحان کودتا به عنوان رئیس ستاد ارتش شاهنشاهي انتخاب گرديد. او که در وزارت جنگ دولت مصدق رئیس اداره صنايع نظامي و بازرس منطقه پنج بود با مشارکت و مساعدت در براندازي دولت مصدق به رياست ستاد ارتش رسيد. بعدها سفير ايران در پاکستان و سپس در عراق شد. در کابينه منوچهر اقباي وزير جنگ شد و پس از ارتقاء به درجه سپهبدي در سال 1336 شمسي نماينده ايران در پيمان سنتو گرديد. با وقوع انقلاب اسلامي که او در آن زمان استاندار خراسان شده بود ، فعاليتهايش به عنوان يکي از کارگزاران حکومت پهلوي پايان گرفت و پس از چند سال حبس مورد عفو قرار گرفته به امريکا رفت و همانجا زندگياش به پايان رسيد. مقاله حاضر زندگي و فعاليتهاي او را به ويژه در دوران کودتاي بيست و هشتم مرداد شرح داده است.
همانگونه که در سالهاي بعد مشخص شد بخش مهمي از مخالفتها و توطئهها عليه دولت دوم محمد مصدق که منتهي به کودتاهاي بيست و پنجم و بيست و هشتم مرداد 1332 گرديد ، به وسيله گروهي از نظاميان صورت ميگرفت که در راس آنان ، افسران بازنشستهاي قرار داشتند. رهبري اين گروه را سرلشگر فضل الله زاهدي در”کانون افسران بازنشسته” برعهده داشت. اين کانون را زاهدي و چند تن از نظاميان در سال 1327.ش براي حمايت از افسراني که رزمآرا آنان را بازنشسته کرده بود ، تاسيس کردند. در آغاز ، افسران عضو کانون نظر مساعد و مثبت به جبهه ملي ايران داشتند ، ولي در زمان دولت دوم مصدق ، پس از واقعه نهم اسفند1331 ، کميتهاي تشکيل شد که براي اصلاح ساختار ارتش ، گروهي ديگر از افسران را که کميسيونهاي منتخب واحدهاي مختلف نظامي مشخص کرده بودند ، بازنشسته اعلام نمود. به همين دليل از اين پس افسران مذکور ، با گروه افسراني که قبلا بازنشسته شده بودند به کانون مخالفت عليه دولت مصدق تبديل شدند. فعاليت افسران مخالف ، همراه با ضعف مصدق در افزايش تسلط دولت بر نظاميان ، موقعيت و شرايط مناسبي را براي توطئهچيني و اقدامات خطرناک عليه دولت مصدق فراهم کرد.1 يکي از اقدامات افسران مخالف دولت ، شرکت آنها در توطئه ربودن و قتل سرلشگر محمود افشار طوس ، رئیس شهرباني دولت مصدق در اول ارديبهشت 1332بود. طراحان توطئه قصد داشتند که عدهاي از وزيران و ديگر مقامات ارشد دولت مصدق از جمله حسين فاطمي ، تقي رياحي ، علي شايگان ، عبدالله معظمي و برخي ديگر را به بهانهها و روشهاي گوناگون غافلگير کرده ، ابتدا با ناکارآمد کردن دولت و در مرحله بعدي استيضاح و راي عدم اعتماد توسط همفکران خود در مجلس ، آن را ساقط کنند و سپس از محمدرضا پهلوي بخواهند که زاهدي را به جاي مصدق به مقام نخست وزيري برگزيند.2 در آستانه کودتا افسران بازنشسته و افسران سلطنتطلب ، از طريق”کميته نجات وطن” که سرلشگر زاهدي رهبر آن بود ، به همراهي کرميت روزولت ، فرمانده آمريکايي کودتاهاي بيست و پنجم و بيست و هشتم مرداد1332 ، افسراني را که داراي پستها و مقامهاي حساس نظامي بودند ، جذب نموده و براي اجراي طرح کودتا آنان را با خود همگام کردند.3
رخنه در نيروهاي مسلح و جلب حمايت و همکاري افسران ارشد و فرماندهان ارتش ، به ويژه فرماندهان پادگانهاي مهم نظامي ، يکي از هدفهاي اساسي کودتاگران بود. هرچند در ميان اميران ارتش گرايش به نظام پادشاهي و شخص شاه قابل توجه بود و امکان استفاده از برخي نارضايتيهاي آنان براي اتحادشان عليه مصدق وجود داشت و اما از سوي ديگر ، فقط نيروهاي تحت امر سرهنگ نصيري درگارد جاولدان در اختيار کودتاگران بودند که اين افراد نيز به تنهايي قادر به مقابله با يگانهاي رزمي تيپهاي متمرکز در پادگانهاي تهران نبودند.4 بنابراين ، در دهه اول مرداد1332 ، پس از تحقيقات سازمانهاي اطلاعاتي آمريکا و انگلستان در ميان فرماندهان نظامي ، طرح عمليات کودتا بر اين فرض استوار شد که چهل نفر از فرماندهان پادگانهاي تهران با کودتا همکاري خواهند کرد.5 علاوه بر اين نظاميان ارشد ديگري وجود داشتند که همکاري و حمايت آنها نيز جلب شده بود. سرلشگر نادر باتمانقليچ ، يکي از آنها ، در اواسط مرداد از ماموريت اصلي و نقشي که براي او در کودتا در نظر گرفته شده بود آگاه شد. او در اين زمان سمت بازرس ناحيه پنج در وزارت جنگ را برعهده داشت. قبل از پرداختن به نقش و عملکرد باتمانقليچ در جريان کودتاهاي بيست و پنجم و بيست و هشتم مرداد ، براي آشنايي بيشتر به خلاصهاي از سوابق تحصيلي و شغلي وي اشاره ميشود.
نادر باتمانقليچ فرزند ابوالقاسم امين اسلحه در فروردين 1282شمسي در منطقه سنگلج تهران متولد شد. پدر او با لقب امين اسلحه ، متصدي امور ذخاير ارتش در عصر احمدشاه قاجار بود. وي به تشويق پدرش در شانزده سالگي وارد مدرسه نظام مشيرالدوله شد. پس از آن که در زمان رضاخان مدرسه نظام مشيرالدوله و مدرسه ديويزيون قزاق درهم ادغام گرديدند و به نام مدرسه نظام درآمدند وي در آنجا تحصيلات نظامي خود را ادامه داد و در سال 1305.ش موفق به اخذ گواهينامه ديپلم مدرسه نظام در رسته پياده با رتبه اول شد و گواهينامه خود را از دست رضاشاه گرفت و همزمان در رشته شمشيربازي نيز مقام اول را کسب کرد.6 باتمانقليچ در مهرماه همان سال با درجه ستوان دومي در هنگ پياده پهلوي ، به فرماندهي دسته دوم گروهان سوم انتخاب شد و چند هفته بعد به اتفاق هنگ پهلوي براي ماموريت خلع سلاح عشاير جنوب و امنيت راهها ، عازم لرستان ، خوزستان و فارس گرديد که اين ماموريت تا سال 1308.ش ادامه پيدا کرد. در اين سال به تهران احضار و تا سال 1315.ش در سمت مامور تفتيش خريد اسحله نوين به شغل خود ادامه داد که در اين مدت مسئولیت خريد بسياري از سلاحها و تجهيزات نظامي جديد برعهده او بود. باتمانقليچ در يکي از اين ماموريتها و در چکسلواکي ، هنگام بازديد از تانکهاي خريداري شده و آزمايش آنها زير يکي از تانکها ماند و به شدت زخمي شد که التيام آن چندين سال به طوي انجاميد و نهايتا در زمان حکومت مصدق در سال 1331.ش در اتريش عمل جراحي مجددي بر روي او صورت گرفت.7 وي در ارديبهشت 1316 به سمت فرمانده هنگ دوم پياده لشگر دو مرکز در پادگان قصر انتخاب و تا خرداد 1317 در آن سمت خدمت کرد. در اين تاريخ فرمانده گردان مستقل ارابه جنگي در لشگر مذکور گرديد و تا مهرماه 1319 در اين سمت باقي ماند.
سرلشگر نادر باتمانقليچ از مهر 1319 تا مهر 1321 دوره دو ساله دانشگاه جنگ را گذراند. پس از آن تا شهريور1322 به رياست ستاد لشگر دوم مرکز رسيد و در اين تاريخ به ستاد کل ارتش منتقل شد و تا اول فروردين 1326 در آنجا مشغول ادامه خدمت بود. وي در سال 1326 به ترتيب سمتهاي فرماندهي تيپ اردبيل ، فرماندهي لشگر سه تبريز و رياست اداره باربري ارتش را به خود اختصاص داد و در سمت اخير تا اسفند1328باقي ماند. باتمانقليچ از بيست و دوم اسفند 1328 تا بيست و دوم مرداد1329 جهت يک ماموريت نظامي به آمريکا رفت. از اين تاريخ تا کودتاي بيست و هشتم مرداد 1332 به ترتيب سرپرست اداره تسليحات ارتش ، رياست دادگاه تجديد نظر ويژه ارتش ، رياست اداره صنايع نظامي و بازرس ناحيه پنج وزارت جنگ بود. وي سرانجام در بيست و هشتم مرداد 1332 به رياست ستاد ارتش انتخاب گرديد.8 چنانکه قبلا نيز ذکر گرديد در ايام منتهي به کودتاي بيست و پنجم مرداد نادر باتمانقليچ از نقش و ماموريت خود مطلع شد و پس از آن همکاري وي با کودتاگران به صورت قابل توجهي افزايش يافت. گرچه ماموريت کودتاگران در ايام نزديک کودتا به آنها اطلاع داده شد ، ولي اسناد و مدارک موجود حاکي از آن است که حداقل از دو ماه قبل برخي کودتاگران در جريان توطئه عليه دولت مصدق بوده و حتي با آمريکاييها نيز در اين زمينه ديدار و گفتگوهايي داشتهاند. در اسناد منتشر شده توسط سازمان سيا به تماسهاي يک سرلشگر ايراني با طراحان آمريکايي کودتا در فروردين 1332 اشاره شده است که احتماي داده ميشود که وي سرلشگر باتمانقليچ باشد. براساس اطلاعات منتشر شده در اين ملاقاتها هماهنگي تلاشهاي نظامي عليه مصدق مورد بررسي قرار گرفته و ديدگاه آمريکاييها در اين زمينه مطرح و بررسي شده است.9
در کتاب “پنج روز رستاخيز ملت ايران” اشاره به تلاشهاي برخي افسران در ماههاي قبل از کودتا ديده ميشود. اساس اين تلاشها در ظاهر جهت مقابله با تهديدات عليه نظام سلطنتي ميباشد ولي در حقيقت اين افسران در کودتاهاي بيست و پنجم و بيست و هشتم مرداد جزو عوامل اصلي کودتا به شمار ميرفتند که در ميان آنها سرلشگر زاهدي در راس قرار داشت و سرلشگر باتمانقليچ نيز در مرتبهاي هم سطح با زاهدي و مورد مشورت افسران ديگر بود. اين افسران از نظر ساختاري شبيه جمعيتي بودند که هدف واحدي را دنباي ميکنند. در مورد آنها آمده است: “پس از مذاکرات مقدماتي و تشکيل جمعيت که در حقيقت ميتوان به نام فدايي شاه ناميد ، قرار گذاشتند که هرسه يا چهار نفر تشکيل يک اکيپ دهند و هر اکيپي يک نفر را به عنوان رابط تعيين نمايد که با سرهنگ بختيار تماس داشته و از طرفي سرهنگ نصيري را هم در جريان بگذارند و آخر الامر به وسيله رابط ديگري که مورد اعتماد کامل باشد عمليات به اطلاع سرلشگر زاهدي جهت اتخاذ تصميم و صدور دستور برسد. ضمنا نقشه اين بود که به تدريج افسراني را که از هر حيث مورد اعتماد هستند انتخاب کنند. فکر و نقشه خود را با آنها در ميان بگذارند و بعد هم ترتيبي دهند که هر يک از اين افسران در يکي از واحدهاي ارتش و يا در دواير وزارت جنگ و ستاد ارتش داراي مقام حساسي باشد و رفته رفته در ارکان ارتش نفوذ پيدا کنند تا به موقع بتوانند از مخالفت احتمالي جلوگيري نموده و عمليات مخالفين دربار و مشروطيت را خنثي نمايند. هر افسري که وارد اين باند ميشد بايد در اولين جلسه سوگند ياد ميکرد که براي اجراي نقشهاي که دارند در راه دفاع از مملکت و حفظ مقام سلطنت از هيچگونه فداکاري دريغ نورزد و اين سوگند با تشريفات خاصي انجام ميشد که مهيج و موثر بود.10
در ادامه اين مطالب آمده است که پس از طي مراحل مختلف و حصول اطمينان از مورد اعتماد بودن افسر مورد نظر ، اسم وي جزو هم قسم ها ثبت ميگرديد. در مورد نحوه ارتباط افسران مزبور با همديگر آمده است:”طرز کار اصولا طوري تهيه شده بود که هر يک از افسران عضو اين باند بيش از سه يا دو نفر از اعضاي ديگر را نميشناخت و فقط رابط هر اکيپ بود که با اداره کننده و رهبر اين عده ، که خودبه خود به نام فدايي شاه موسوم گرديد ، سر و کار داشت. نکته ديگري که مورد توجه بود اين بود که ترتيب کار را طوري بدهند که اگر احيانا ضمن بعضي عمليات احتمالي افسران ارشد از قبيل سرلشگر زاهدي ، سرلشگر باتمانقليچ ، سرهنگ بختيار ، سرهنگ نصيري ، سرتيپ گيلانشاه و سرهنگ روحاني و بعضي ديگر دستگير شدند هدايت باند بيسرپرست نمانده و شخص ديگري که استعداد و شايستگي داشته باشد رهبري باند را به عهده بگيرد.11 اين افسران هم قسم کساني بودند که بازوي اجراي کودتا و از عوامل مهم آن شدند. اما طراحان کودتا جهت حفظ اطلاعات ، تصميم گرفته بودند که نقش و ماموريت اين افسران را در نزديکترين زمان به تاريخ اجراي کودتا به آنها اعلام کنند. سرگرد مهدي همايوني ، عضو سازمان افسران حزب توده که به گروه افسران هم قسم کودتاگر راه يافته و در جريان جلسات و اقدامات آنها بود ، در خاطرات خود چنين عنوان ميکند:” از اول مرداد 1332 علاوه بر جنب و جوشهاي غيرعادي روزانه در فرمانداري نظامي تهران ، در منازل برخي از افسران نامبرده نيز جلسات شبانه برگزار ميشد که در آن ضمن سخنراني و مشورت در مورد مبارزه با تودهاييها و اعضاي جبهه ملي ايران به شدت عمل توصيه ميکردند.” وي در ادامه خاطرات خود مينويسد:”از تاريخ هفدهم مرداد ماه ، فعاليت در فرمانداري نظامي و جلسات افسران وابسته به دربار فزوني يافت و دستورات با مراقبتهاي جدي و پياپي ابلاغ ميشد... مقامات که دوازده نفر از جمله زاهدي ، رشيديانها ، باتمانقليچ ، اخوي ، حسين آزموده ، نصيري ، مبصر و چند نفر ديگر بودند ، جلسات محرمانهتري داشتند و دستورات کلي را به عده بعدي که اسامي آنها در بالا نوشته شد ، ميدادند.12 ولي از کم و کيف آن چيزي نميگفتند. فقط بعضيها مثل اسکندر آزموده فرمانده هنگ پهلوي و سرهنگ اردوبادي فرمانده ژاندارمري در جريان بودند.13برخي از جلسات افسران هم قسم در خانه سرلشگر باتمانقليچ نيز برگزار ميشد. در بازجوييهايي که سرگرد علميه از سرهنگ زند کريمي پس از شکست کودتاي بيست و پنجم مرداد 1332 در تاريخ بيست و هفتم مرداد 1332 انجام داده نيز به اين موضوع اشاره شده است.14
براساس اسناد سازمان سيا پس از اينکه سرهنگ اخوي با سرلشگر زاهدي ملاقات کرد و زاهدي انتخاب سرلشگر باتمانقليچ را به رياست ستاد ارتش دولت کودتا پذيرفت ، باتمانقليچ درخواست کرد که براي کسب اطلاعات بيشتر در اين زمينه با يکي از آمريکاييها به نام کاروي ملاقات کند و همچنين با اخوي ، فرزانگان و زند کريمي طرحها را مورد بررسي بيشتر قرار دهند. اين ملاقات تا تکميل طرح ستادي به تعويق افتاد ولي پس از تکميل آن و در جلسهاي در با باتمانقليچ در کيلومتر 19 جاده کرج صورت گرفت.15 در اقارير سرهنگ زند کريمي پس از توقيفش به دنباي شکست کودتاي بيست و پنجم مرداد به ملاقاتهاي بيشتري با ماموران آمريکايي نيز اشاره شده است:...” پس از دو جلسه مذاکره در سفارت آمريکا ، تصميم گرفتيم محل اجتماعمان را عوض کنيم ، ابتدا در منزل سرهنگ عباس فرزانگان جمع شديم. پس از چند جلسه که در آنجا طرحريزي کرديم ، براي اين که حضورمان جلب توجه نکند ، جايمان را عوض کرديم و به با سرلشگر باتمانقليچ در کيلومتر 19 جاده کرج رفتيم. در اين محل که سرهنگ آمريکايي هم حضور داشت ، درباره طرح اجراي کودتا بحث و مذاکراتمان را دنباي کرديم.16 در اسناد سازمان سيا آمده که در بيست و يکم مرداد عباس فرزانگان ، سرلشگر باتمانقليچ را به ديدن زاهدي در مخفيگاهش برد و در اين ديدار ، باتمانقليچ وعده همه نوع کمک را به سرلشگر زاهدي داد.17
باتمانقليچ در مصاحبهاي که با تلويزيون ملي ايران در سال 1354.ش داشت ، صريحا به تصميم و شرکتش در کودتا اذعان کرده است:”زندگي من طوري بود که چه از طريق مشهودات و چه از طريق شنيدنها و چه از طريق خواندنيها من متوجه بودم که کمونيسم چه بلايي است براي يک اجتماعي و اگر واقعا يک مملکتي بر اثر غفلت و سهلانگاري دچار يک همچنين بدبختي بشود همه چيز خودش را از دست خواهد داد. بنابراين در روزهاي بحراني من واقعا مرگ را بر حيات ترجيح ميدادم و با يک از خودگذشتگي آماده بودم که هر آن ، خطري را استقباي بکنم و حتي در آن موقع وصيت کرده بودم در يک باغي که هيچ مربوط به خودم نبود اما غيرمستقيم نظارت داشتيم در آنجا در همين راه کرج راه جنوبي قديمي کرج وصيت کرده بودم که اگر احيانا در اين جريانات براي من يک اتفاقي افتاد مرا زير يک درخت گردوي مشخص به خاک بسپارند ، اين وضعيت به همين ترتيب ادامه داشت تا با مراجعات مکرر و مرتبي که از طرف افسران و حتي بايد بگويم از طرف واقعا افراد غيرنظامي اين مملکت که علاقه باطني به وطنشان و استقلالشان و پادشاهشان داشتند مراجعه ميشد. خوب يک تلاشي بود از اين که در مقابل اين همه هرج و مرج چه کار بايد کرد. يکي از روزها ديدم که به من خلاصه اطلاع ميدهند که شما نامزد رئیس ستاد ارتش شديد و قريبا بايد که اين ماموريت و مسئوليت را به عهده بگيريد.18
کودتاگران صبح روز شنبه بيست و چهارم مرداد در با مصطفي مقدم گردهم آمدند تا آخرين تصميمات را بگيرند و آخرين تحولات را بررسي کنند. در اين جلسه که نادر باتمانقليچ نيز شرکت داشت سرلشگر زاهدي فرمان نخست وزيري خودش را که از طرف محمدرضا پهلوي صادر شده بود به حاضرين نشان داد و در پايان جلسه مقرر شد که فرمان عزل دکتر مصدق مقارن ساعت 11 يا 11:30 شب به وسيله سرهنگ نصيري به او در منزلش ابلاغ گردد.19 در ساعت دو بعد از ظهر ماموران از حضور زاهدي در با مصطفي مقدم مطلع شدند ، اما قبل از رسيدن آنها زاهدي و همراهانش آنجا را ترک و به منزل حسن کاشانيان که در يکي از خيابانهاي فرعي تپه امانيه بود ، رفتند.20 در ساعات پاياني بعد از ظهر بيست و چهارم مرداد ، باتمانقليچ از خانوادهاش خداحافظي کرد- به صورت پنهاني- فقط پدر همسرش نصيرالملک ميرفندرسکي را از ماموريتش مطلع کرد و راهي ستاد عملياتي کودتا شد و در آنجا آخرين ديدار خود را قبل از اجراي کودتا با زاهدي انجام داد.21 در اين ديدار مقرر شد که باتمانقليچ نيم ساعت پس از ماموريت سرهنگ نصيري براي ابلاغ حکم خود به عنوان رياست ستاد ارتش راهي ستاد شود.22 وي در بعد از ظهر همين روز با يکي از ماموران آمريکايي و هیئت نظامي مرکب از فرزانگان ، اخوي و زند کريمي ملاقات کرده بود.23 باتمانقليچ در خاطراتش چنين عنوان ميکند که در شب کودتاي بيست و پنجم مرداد ماموريت سرکشي و نظارت بر نقاط حساس شهر که قبلا پيشبيني شده بود در آن نقاط عوامل کودتا ماموريتهايي انجام دهند را نيز برعهده داشته است. در همين راستا از ساعت 9 شب به همراه اردشير زاهدي شروع به بررسي اوضاع خيابانها و محلات اطراف نخست وزيري کردند. آنها از استقرار غيرعادي نظاميان و تحرکات آنها به اين نتيجه رسيدند که مصدق از جريان کودتا مطلع شده و حتما تدابيري نيز براي خنثي کردن آن انديشيده است. لذا ، آن دو به ستاد عملياتي برگشته و زاهدي را در جريان اين مساله قرار دادند. اما اين گزارش باعث نشد که عمليات به حالت تعليق درآيد و سعي شد که ماموريتهاي کودتاگران به صورتي که پيشبيني شده بود اجرا شود. ساعت 11:30 بيست و چهارم مرداد ، سرلشگر باتمانقليچ در حاليکه لباس رسمي نظامي بر تن داشت از ستاد عملياتي به سمت ستاد ارتش حرکت کرد. رانندگي ماشين او را مصطفي مقدم برعهده داشت. اما وقتي به نزديکي ستاد رسيدند ، متوجه شدند که ساختمان ستاد توسط نيروهاي انتظامي و نظامي محاصره شده و چراغهاي اطاقها روشن است و امکان نزديک شدن و رفتن به داخل ساختمان وجود ندارد. اين دو نفر در راه بازگشت به ستاد عملياتي با زاهدي روبرو شدند که براي کسب اطلاع به داخل شهر آمده بود.
زاهدي به باتمانقليچ گفت:”احتياط کرديد ، حق اين بود که به ستاد ميرفتيد و بدون واهمه به اطاق رئیس ستاد وارد ميشديد و حکم خودتان را به رياحي ابلاغ ميکرديد و به او ميگفتيد که به فرمان اعليحضرت همايوني زاهدي به نخست وزيري منصوب شده و اگر قصد سرپيچي داشت ، به رعايت اصوي نظامي و ارشديتي که نسبت به او داريد توقيفش ميکرديد.” باتمانقليچ پاسخ داد:”اگر صلاح در اين است الان هم دير نشده ، ميتوان به همين نحو عمل کرد.” ولي چون ديگر شکست کودتا محتملتر شده بود از اين کار صرفنظر شد.24 پس از اين جريان ، زاهدي ، باتمانقليچ و افراد همراه آنها ، ديگر به منزل حسن کاشانيان نرفتند و اين بار براي تبادي نظر و چارهجويي به منزل سرهنگ دوم فرزانگان(برادر سرهنگ عباس فرزانگان) که در قسمت پايين تپههاي امانيه قرار داشت ، رفتند. در آنجا بود که اين عده خبر توقيف نصيري را دريافت کردند. پس از قطعيت شکست کودتا قرار شد که فعاليتها ادامه پيدا کند و زاهدي به محل ديگري – با خانم مشيرالسلطنه فاطمي از بستگانش- منتقل شود. نزديکيهاي صبح باتمانقليچ به خانه خود برگشت و منتظر حوادث بعدي ماند.25 او براي اين که خود را بيخبر از کودتا نشان دهد روز بيست و پنجم مرداد به محل کارش رفت و فعاليتهاي روزانه خود را انجام داد. اما ماموران فرمانداري نظامي در ساعت چهار بعد از ظهر او را در خانهاش دستگير و در زيرزمين دژباني مرکز بازداشت کردند. وي ابتدا به بازداشت خود و نامناسب بودن محل بازداشت اعتراض کرد و سعي داشت که با سرتيپ رياحي رئیس ستاد ارتش و سرهنگ اشرفي فرماندار نظامي تهران تماس بگيرد ، اما وقتي نتوانست نتيجهاي بگيرد دست به اعتصاب غذا زد.26
اما در اعترافاتش تفصيل بيشتري آورده و به مسایل ديگري نيز اشاره کرده است و از محتواي کلام چنين برميآيد که او درصدد تبرئه خود با توسل به اين دستاویز است که من يک نظامي بودم و سرلشگر زاهدي براساس اصول ارشد نظامي مرا مجبور به پذيرفتن رياست ستاد ارتش کرد و من نيز مجبور به اطاعت از دستور مقام مافوق خود بودم:”من را از سلوي انفرادي خارج نمودند و به طرف خارج بردند و متوجه شدم به طرف باشگاه افسران که مقابل ستاد ارتش ميباشد روانه و داخل باشگاه شدند. در آنجا به طور غيرمنتظره من خود را مقابل سرلشگر زاهدي که با لباس نظامي و مسلح بود روبرو ديدم. ايشان خطاب به من اظهار کردند:از اين ساعت مسئولیت ستاد ارتش برعهده شما ميباشد. با توجه به سوابقي که از گذشته من با ايشان داشتم از قبول دستور استنکاف نمودم. ايشان در جواب با عصبانيت و تهديد اظهار کردند: موضوع انتخاب نوع کاميون نيست که شما بخواهيد تمرد نماييد. موضوع بقاي مملکت در پيش است. من اظهار کسالت و بيماري ستون فقرات نمودم. در جواب اظهار کردند: از حال بايد بدانيد که شما هيچ کاره هستيد و ما ميخواهيم فقط از حسن شهرت شما در ارتش مثل يک مهره شطرنج استفاده نما‚يم. چه بيمار باشيد يا نباشيد و بخواهيد يا نخواهيد شما بايد نقش خود را مثل يک مهره شطرنج بازي بنماييد ، زيرا خودتان به خوبي ميدانيد مثل سرلشگر وثوق ، سرلشگر بهارمست ، سرلشگر مزيني و سرلشگر گرزن که همه آنها از شما ارشدتر هستند ، زياد ميباشند. بدين ترتيب ابلاغ کتبي که قبلا آماده شده بود با عصبانيت به طرف من دراز کرد و با ناراحتي گفت:شاه همين دو روز مراجعت خواهد نمود و تصميم لازم اتخاذ خواهد کرد ولي تا مراجعت ايشان شما اجبار داريد مسئولیت ستاد ارتش را از همين لحظه برعهده بگيريد در غير اين صورت ممکن است براي خود شما و فرزندانتان همين امشب هر اتفاق ناگواري رخ بدهد. بفرما‚يد هرچه زودتر برويد ستاد و مشغول کارتان شويد. به زودي متوجه خطري که من و خانوادهام را تهديد ميکرد شدم و اجبارا به طرف ستاد که در جنوب خيابان بود روانه شدم.31 چنانکه ملاحظه شد سعي باتمانقليچ بر اين است که اقدام و عملي به آن اهميت و بازتابها را با چند جمله ، ناچيز جلوه دهد. او در فاصله سال1332 تا 1357 به مناسبتهاي مختلف ، از جمله سالگردهاي کودتا با کماي افتخار و با آب و تاب تمام کودتا را همچون سالر کودتاگران ”قيام ملي” و”رستاخيز ملي” قلمداد کرده و به شرح جزئیات دخالتها و نقش خود در آن پرداخته است. علاوه بر اين عملکرد و اقدامات و مناصب وي پس از کودتا و دريافت نشانهاي متعدد از نوع عالي آن و ترفيع درجه و غيره همگي ادعاهاي وي در اعترافاتش را رد ميکنند.
باتمانقليچ از طريق نامهاي که سرتيپ رياحي در شامگاه بيست و هشتم مرداد به وي نوشت و محل اختفايش را اعلام کرد ، فورا توسط مامورين او را جلب و به ستاد ارتش آورد و به مدت چهار روز در آنجا همراه با حفظ احترام و مقام وي را نگهداشت. هدف باتمانقليچ اين بود که با خوشرفتاري ، همکاري او را جلب کند و اطلاعات مورد نياز را از او بگيرد. به همين دليل در روز چهارم به وي پيشنهاد همکاري داد ، اما چون او نپذيرفت همان روز به بازداشتگاه جمشيديه منتقل و پس از مدتي به همراه مصدق و ديگران محاکمه گرديد.32
محمدرضا پهلوي سه روز پس از کودتاي بيست و هشتم مرداد تصميم گرفت از ايتاليا به ايران بازگردد. او در ساعت11:15 وارد فرودگاه مهرآباد تهران شد. نادر باتمانقليچ که قبل از آمدن او پيامي نيز به ايتاليا مخابره کرده بود . 33 در تهران نيز اولين کسي بود که از محمدرضا پهلوي استقباي و پيام تبريک خود را قرا‚ت کرد. باتمانقليچ در خاطراتش در اين زمينه ميگويد:”موقعي که هواپيماي اعليحضرت همايون شاهنشاهي به زمين نشست من اين افتخار را داشتم و نصيبم شد که اولين فردي باشم که به پيشگاه مبارک اعليحضرت گزارش بدهم که مملکت در کماي امن و اتفاق قابل عرض نيست که به شرف عرض همايوني برسد و اعليحضرت همايون شاهنشاهي اظهار تفقد و عنايت فرمودند.34
وي پيام تبريک خود را نيز به شرح زير قرا‚ت کرد:”پيشگاه مبارک اعليحضرت همايون شاهنشاهي افتخار دارد که از طرف افسران و درجه داران و سربازان ارتش شاهنشاهي نزوي اجلاي موکب شاهانه را به ايران عزلز تبريک عرض نمايد. جان نثار سرلشگر باتمانقليچ.35 از اين پس نام باتمانقليچ بعد از محمدرضا شاه و سرلشگر زاهدي ، برسر زبانها بود و او در تمام مراسم مهم حضور و شرکت داشت. باتمانقليچ در ساعت21:10 روز شنبه سي و يکم مرداد 1332 به عنوان رئیس ستاد ارتش ابلاغ يه رضايتمندي محمدرضا پهلوي از مردم و به ويژه آنهايي که در کودتا نقش داشتند را از راديو تهران به شرح زير قرائت کرد:”در اين موقع که به ياري خداوند قادر متعال و به همت ملت غيور ومردم ميهن پرست و شاه دوست ايران و افسران و درجه داران و افراد رشيد ارتش و برادران ژاندارم و پاسبان از نقشههاي خائنانه و دسيسههاي هستي بر باد ده جلوگيري به عمل آمده است ، از طرف قرينالشرف همايون بزرگ ارتشداران فرمانده از عموم افراد قواي مسلح و مردمي که با آنها ياري و همکاري نمودهاند سپاسگزاري و قدرداني نموده درود بي پايان به روح شهداي اين جهاد ملي نثار ميکند و براي عموم افراد ارتش شاهنشاهي توفيق خدمتگزاري و فداکاري در حفظ استقلال و عظمت ايران عزلز را در تحت فرماندهي شاهنشاه محبوب از خداوند بزرگ مسالت مينمايد.36
سرلشگر باتمانقليچ در تاريخ دهم شهريور 1332 به دليل خدماتش در جريان کودتا از محمدرضا پهلوي يک قطعه نشان درجه يک همايوني گرفت و37 مدتي بعد نشان درجه يک رستاخيز را نيز که ويژه عوامل اصلي کودتا بود دريافت کرد.38 او در روز دوازدهم شهريور در ديدار با روزنامهنگاران طرفدار دولت کودتا که خود را روزنامه نگاران ملي ميناميدند سخنراني و در بخشي از سخنان خود خطاب به آنها گفت:”آقايان محترم ، برادران عزیز ، خداوند يک مرتبه ديگر به ما فرصت داده که مملکت را از يک خطر حتمي نجات دهيم. اگر از اين فرصت استفاده نکنيم گذشته از اين که شاهنشاه را که مظهر مليت و قوميت است از دست خواهيم داد خودمان نيز مسلما از بين خواهيم رفت و نامي از ما نخواهد بود.39
روز پانزدهم شهريور ثريا پهلوي نيز که در بيست و پنجم مرداد از ايران خارج شده و به همراه محمدرضا پهلوي به ايتاليا رفته بود ، به ايران بازگشت و در فرودگاه مهرآباد مورد استقبال مقامات حکومتي قرار گرفت. سرلشگر باتمانقليچ نيز به عنوان رئیس ستاد ارتش از طرف افسران و درجه داران و سربازان ارتش خير مقدم و تبريک گفت.40 محمدرضا پهلوي و ثريا نيز در روزهاي آتي با ارسال پيامهاي جداگانه از وي و اقداماتش تقدير کردند.41 باتمانقليچ در تاريخ هفتم تير 1334 نشان لژيون مريت را که به افسران ارشد عامل کودتاي بيست و هشتم مرداد تعلق گرفته بود دريافت کرد.(مريت نشان فرماندهي در ارتش آمريکا ميباشد.42 وي تا سال 1334 در رياست ستاد ارتش باقي ماند و در مهرماه1334 به عنوان سفير ايران در پاکستان انتخاب شد. در سال 1335 به عنوان سفير ايران در بغداد ، ماموريت رسيدگي به پيمان بغداد را دريافت و تا سال 1337 که به وزارت کشور در کابينه منوچهر اقباي انتخاب شد ، در آن سمت باقي ماند. شايان ذکر است که باتمانقليچ در سال 1336 به درجه سپهبدي رسيد و از آن پس به مدت شش سال به عنوان نماينده ايران در پيمان سنتو فعاليت کرد. آخرين شغل او پيش از پيروزي انقلاب اسلامي استانداري خراسان بود.43
پس از پيروزي انقلاب در سال 1358 دستگير و در بيست و نهم آذر 1359 به حکم شعبه اول دادگاه انقلاب اسلامي تهران با اتهاماتي از قبيل وابستگي به رژيم پهلوي و تلاش در جهت استحکام آن و به ويژه ايفاي نقش در کودتاهاي بيست و پنجم و بيست و هشتم مرداد1332 و اتهامات ديگر ابتدا به اعدام محکوم شد ولي نهايتا با يک درجه تخفيف به حبس ابد محکوم گرديد.44 سرلشگر باتمانقليچ در روز هيجدهم ارديبهشت سال 1361 به فرمان آیت الله خميني عفو شد45 و عاقبت در سال 1370 در آمريکا درگذشت.46
پي نوشت
پي نوشت
1-فخرالدين عظيمي ، بحران دموکراسي در ايران ، ترجمه: عبدالرضا هوشنگ مهدوي و بيژن نوذري ، تهران ، نشر البرز ، 1372 ، صص414 ، 415
2-حسينقلي سررشته ، خاطرات من ، تهران ، کتيبه ، 1367 ، ص37
3-سجاد راعي ، عمليات آژاکس ، ترجمه بخش اسناد: ابوالقاسم راه چمني ، تهران ، موسسه فرهنگي مطالعات و تحقيقات بين المللي ابرار معاصر تهران ، 1380 ، صص198- 199
4-همان ، صص191-121
5-سجاد راعي ، همان ، صص1بيست و هشتم1177
6-آرشيو مرکز اسناد انقلاب اسلامي ، پرونده نادر باتمانقليچ ، شماره کد400551 ، ص71
7-همان ، صص72- 73
8-همان ، ص23
9-اسرار کودتا ، اسناد محرمانه سازمان سيا درباره عمليات سرنگوني دکتر مصدق ، ترجمه: حميد احمدي ، تهران ، نشر ني ، 1379 ، ص30
10-احمد بني احمد و رحمت اتابکي ، پنج روز رستاخيز ملت ايران ، تهران ، بي نا ، 1337 ، صص159 - 161
11-همان ، ص162
12-اسامي آنها عبارت بود از: سرگرد جاویدپور ، سرگرد اکبرزند ، سروان کاووسي ، سروان عباس شقاقي ، سرهنگ زند کريمي ، سروان سپهر ، بيوک ساعدي ، مصطفي مجلسي ، سرهنگ اردوبادي ، سرگرد صفايي ، سرهنگ رئيسيان ، سرگرد امجدي ، سرگرد مرعشي ، سرگرد حميدي و غيره.
13-محمد حسين خسرو پناه ، سازمان افسران حزب توده ايران ، تهران ، شيرازه ، 1377 ، صص245- 246
14-آرشيو مرکز اسناد انقلاب اسلامي ، همان ، شماره کد9205 ، ص54
15-همان ، ص65
16-غلامرضا نجاتي ، مصدق ، سالهاي مبارزه و مقاومت ، ج2 ، تهران ، موسسه خدمات فرهنگي رسا ، 1376 ، ص82
17-اسرار کودتا ، همان ، ص153
18-آرشيو مرکز اسناد انقلاب اسلامي ، همان ، شماره کد3980 ، ص158
19-اردشير زاهدي ، پنج روز بحراني ، اطلاعات ماهانه ، ش114(مرداد 1336 ،) ص6
20-همان ، ص7
21-آرشيو مرکز اسناد انقلاب اسلامي ، همان ، شماره کد400441 ، صص60 - 61
22-همان ، شماره کد3980 ، صص159- 161
23-اسرار کودتا ، همان ، ص154
24-اردشير زاهدي ، همان ، صص89
25-همان ، صص51و10
26-آرشيو مرکز اسناد انقلاب اسلامي ، همان ، شماره کد3980 ، صص172- 174 ، شماره کد400441 ، صص67
27- همان ، اسناد ضميمه ، کد9205 ، ص67 ، سند شماره 2
28-غلامرضا نجاتي ، جنبش ملي شدن صنعت نفت و کودتاي بيست و هشتم مرداد1332 ، تهران ، شرکت سهامي انتشار ، ج7 ، 1373 ، ص526
29”-عوامل کودتاي آمريکايي بيست و هشتم مرداد را به مجازات رسانيد” ، هفته نامه امت ، سال اول ، ش37 ، 55دي 1358 ،) ص11
30-آرشيو مرکز اسناد انقلاب اسلامي ، همان ، شماره کد3980 ، صص176- 177
31-همان ، شماره کد400551 ، صص13- 14
32-غلامرضا نجاتي ، مصدق ، سالهاي مبارزه و مقاومت ، همان ، صص11- 12 ، مرکز اسناد انقلاب اسلامي ، آرشيو ، همان ، شماره کد3980 ، صص178- 180
33-آرشيو مرکز اسناد انقلاب اسلامي ، همان ، شماره کد4001 ، ص31
34-همان ، شماره کد3980 ، ص181
35-ماهنامه ارتش ، سال سي و دوم ، ش5(مرداد 1332 ،) ص ب
36-همان ، ص پ
37-همان ، سال سي و دوم ، ش6 ، شهريور 1332 ، ص7
38-محمدعلي سفري ، قلم و سياست ، ج2 ، تهران ، نشر نامک ، 1373 ، ص23 ، غلامرضا نجاتي جنبش ملي شدن صنعت نفت و کودتاي بيست و هشتم مرداد1332 ، همان ، ص479
39-ماهنامه ارتش ، سال سي و دوم ، ش6 ، شهريور 1332 ، ص د
40-همان ، ص پ
41-اسناد ضميمه ، سندهاي شماره 3 تا5
42-آرشيو مرکز اسناد انقلاب اسلامي ، همان ، کد4003 ، ص15
43-همان ، شماره کد400441 ، صص67- 68
44-همان ، شماره کد3959 ، ص14
45-همان ، ص20
46-باقر عاقلي ، شرح حال رجال سياسي و نظامي معاصر ايران ، ج1 ، تهران ، نشر گفتار و نشر علم ، 1380 ، ص 250
0 پاسخ به نقش سرلشگر زاهدی در کودتای 28 مرداد 32
نظر شما چیست؟